بریدهای از کتاب جاناتان استرنج و آقای نورل اثر سوزانا کلارک
1404/4/20
صفحۀ 984
«در حقیقت، حالا که فکرش را میکنم، مگر خودم عاشقش نبودم؟ فکر میکنم باید همین باشد. شیرینترین راه گفتن نامم را میدانست و لبخندهایش همیشه یکی بودند و هر مرتبه لبخند میزد، قلبم سمتش موج میگرفت.»
«در حقیقت، حالا که فکرش را میکنم، مگر خودم عاشقش نبودم؟ فکر میکنم باید همین باشد. شیرینترین راه گفتن نامم را میدانست و لبخندهایش همیشه یکی بودند و هر مرتبه لبخند میزد، قلبم سمتش موج میگرفت.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.