بریدههای کتاب نگذار بماند قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 12 ریچارد سری تکان داد:<<این وحشتناکه. >>شانه هایم را بالا انداختم و گفتم :<<چند وقت پیش بود. >>انگار نه انگار که هربار با فکر کردن به آن در حسرت می سوختم. 1 6 яσвεят 7 روز پیش نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 86 0 3 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 14 اما قطرات اشک گونه هایم را می خراشند. نمی توانم فکر از دست او را از سرم بیرون کنم. 0 0 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 38 به غیر از لبخند ساختگی و دروغینم، من خوبم. 0 6 яσвεят 6 روز پیش نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 196 0 10 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 9 اما اوضاع طوری پیش نمی رود که من امیدوار بودم. 0 0 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 11 از اینکه روی پیراهن زیبایش اشک ریختم، احساس مضحک بودن می کردم، اما حقیقت این بود که نمیخواستم از او جدا شوم. مدت زمان زیادی بود که کسی برای محافظت مرا در آغوش نگرفته بود و احساس امنیت میکردم. :) 0 2
بریدههای کتاب نگذار بماند قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 12 ریچارد سری تکان داد:<<این وحشتناکه. >>شانه هایم را بالا انداختم و گفتم :<<چند وقت پیش بود. >>انگار نه انگار که هربار با فکر کردن به آن در حسرت می سوختم. 1 6 яσвεят 7 روز پیش نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 86 0 3 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 14 اما قطرات اشک گونه هایم را می خراشند. نمی توانم فکر از دست او را از سرم بیرون کنم. 0 0 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 38 به غیر از لبخند ساختگی و دروغینم، من خوبم. 0 6 яσвεят 6 روز پیش نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 196 0 10 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 9 اما اوضاع طوری پیش نمی رود که من امیدوار بودم. 0 0 قاصدکی که میزد توی هوا پرسه:) 1404/2/27 نگذار بماند نیکلا ساندرز 4.0 3 صفحۀ 11 از اینکه روی پیراهن زیبایش اشک ریختم، احساس مضحک بودن می کردم، اما حقیقت این بود که نمیخواستم از او جدا شوم. مدت زمان زیادی بود که کسی برای محافظت مرا در آغوش نگرفته بود و احساس امنیت میکردم. :) 0 2