بریده‌ کتاب‌های بانوی سایه ها

اگر بخواهم نامش را بخاطر بیاورم(هیچوقت اسم‌هایشان را فراموش نمی‌کنم) اما نمی‌خواهم.سعی می‌کنم فکرم را مشغول هویت آنها نکنم.اینکار گذشته و علت تسخیر شدنم را به یادم می‌آورد.

آن هایی که عاشقشان هستیم ترکمان نمی کنند.فقط مدتی از جلوی چشمانمان کنار می‌روند و در سایه ها منتظرمان می مانند.

دنیایم را به‌هم ریخته‌ام،زیر و رو کرده‌ام،تکه تکه کرده‌ام و بعد تکه‌ها با چسبی از جنس دیوانگیِ کابوس وار دوباره بهن چسبانده‌ام.

وقتی برای سلامت عقلتان مبارزه می‌کنید حتی یک قدم هم نمی توانید عقب روید.هر عقب نشنی کوچک به دشمنانتان قدرت میدهد و آن عقب نشینی هر چقدر هم ناچیز باشد نمی‌شود گفت تا چه حد تاثیر گذار است.

وسط حرفش میپرم و می‌گویم:به خاطر کلکسیون سی دی ازدواج کردی؟ از خودش دفاع می‌کند و می گوید:سلیقه موسیقی خیلی مهم است

لطفا دیگه تبدیل به کسی نشو! خودت باش.

+تو قاتل نیستی. -می‌تونم بشم،به‌خاطر تو.