بریدههای کتاب مدایح بی صله امیرمحمد سالاروند 1402/7/27 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 62 0 17 مَریَم 1404/4/5 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 68 سلاخی میگریست به قناریِ کوچکی دلباخته بود. 0 14 محمد ابراهیمی 1404/4/14 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 13 خوابآلوده هنوز / در بستری سپید / صبحِ کاذب / در بورانِ پاکیزهی قطبی. / و تکبیرِ پُر غریوِ قافله / که: «رسیدیم / آنک چراغ و آتشِ مقصد!» / - گرگها / بیقرار از خمارِ خون / حلقه بر بارافکنِ قافله تنگ میکنند... / «-هان! / چند قرن، چند قرن به انتظار بودهاید؟» 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 64 عمرِ جهان بر من گذشته است / نزدیکترین خاطرهام خاطرۀ قرنهاست / بارها به خونِمان کشیدند / به یاد آر / و تنها دستاوردِ کشتار / نانپارۀ بی قاتقِ سفرۀ بیبرکتِ ما بود. 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 65 نماز گزاردم و قتل عام شدم که قِرمَطیام دانستند. / آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و این / کوتاهترین طریقِ وصولِ به بهشت بود! 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 66 و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند / که بازماندهگان را / هنوز از چشم / خونابه روان است. 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 67 کوچ غریب را به یاد آر / از غربتی به غربت دیگر، / تا جُست و جوی ایمان / تنها فضیلتِ ما باشد. 0 2 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 73 همیشه همان... / اندوه، همان: / تیری به جگر در نشسته تا سوفار. / تسلای خاطر، همان: / مرثیهیی ساز کردن.-/ غم، همان و غمواژه، همان / نامِ صاحبمرثیه / دیگر. 0 0 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 61 اندیشیدن / در سکوت. / آن که میاندیشد / به ناچار دم فرو میبندد. 0 0
بریدههای کتاب مدایح بی صله امیرمحمد سالاروند 1402/7/27 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 62 0 17 مَریَم 1404/4/5 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 68 سلاخی میگریست به قناریِ کوچکی دلباخته بود. 0 14 محمد ابراهیمی 1404/4/14 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 13 خوابآلوده هنوز / در بستری سپید / صبحِ کاذب / در بورانِ پاکیزهی قطبی. / و تکبیرِ پُر غریوِ قافله / که: «رسیدیم / آنک چراغ و آتشِ مقصد!» / - گرگها / بیقرار از خمارِ خون / حلقه بر بارافکنِ قافله تنگ میکنند... / «-هان! / چند قرن، چند قرن به انتظار بودهاید؟» 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 64 عمرِ جهان بر من گذشته است / نزدیکترین خاطرهام خاطرۀ قرنهاست / بارها به خونِمان کشیدند / به یاد آر / و تنها دستاوردِ کشتار / نانپارۀ بی قاتقِ سفرۀ بیبرکتِ ما بود. 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 65 نماز گزاردم و قتل عام شدم که قِرمَطیام دانستند. / آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و این / کوتاهترین طریقِ وصولِ به بهشت بود! 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 66 و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند / که بازماندهگان را / هنوز از چشم / خونابه روان است. 0 1 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 67 کوچ غریب را به یاد آر / از غربتی به غربت دیگر، / تا جُست و جوی ایمان / تنها فضیلتِ ما باشد. 0 2 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 73 همیشه همان... / اندوه، همان: / تیری به جگر در نشسته تا سوفار. / تسلای خاطر، همان: / مرثیهیی ساز کردن.-/ غم، همان و غمواژه، همان / نامِ صاحبمرثیه / دیگر. 0 0 محمد ابراهیمی 1404/4/15 مدایح بی صله احمد شاملو 4.8 1 صفحۀ 61 اندیشیدن / در سکوت. / آن که میاندیشد / به ناچار دم فرو میبندد. 0 0