بریدههای کتاب حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 80 کنار دریا رفته، مردم تمام نحیف بودند. حالتی خوش بود. زن و مرد در شنها میغلطیدند. 0 6 فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 70 وقتی آمدیم منزل، دیدیم حشمت میوه آورده که سگ نمیخورد. قدری با او شوخی و صحبت کردیم. معترض به غرهای غیرموجه شد و آخر دور ریخته شد و ضرری به کیسهٔ حشمت وارد آمد. 0 5 فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 82 قدری در اتاق امینحضرت نشسته چای صرفیده، شکایت داشت که این جاها کجاست نه طهارتی، نه نمازی و حق هم داشت. 0 7 بهاره بالغنژاد 1403/2/25 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 66 سبحان الله، خداوند تمام نعمت را برای اروپا تمام کرده. تمام صحراها سبز است، چمن است؛ زراعتهای مختلف، یک نقطهٔ بیمصرف ندارد. آبادی به هم متصل است ولی چه آبادیها، چه عمارات قشنگ، چه جاهای خوب که واقعا به جز دیدن چاره نیست و نه تعریف نمیتوان کرد که چه چیز است. 2 27 پواد پایت 1403/3/1 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 40 از تماشایش خیلی حظ کردم و خیلی افسوس خوردم، که چقدر ما از تمام ممالک عقبتر هستیم. همه روزبهروز در ترقی هستند و به هیچوجه ما در این خیال نیستیم. 0 10 فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 94 طبیعت وحشی و با جبروت و در عین حال مصفای راه مزبور را در جای دیگری ندیدم و در توصیف آن، که از نیروی کلکم بیرون است، بدین شعر قاآنی اکتفا میورزم: گه به مغاکی ز حد هستی بیرون/گه به فرازی ز آفرینش برتر 0 5 پواد پایت 1403/3/1 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 44 دیدم از اینجا نمیشود گذشت، به اندازه باصفا بود که تقریرش ممکن نیست. توی جاده به واسطهٔ بارانِ شب گل بود. سربالاهایی خیلی تند داشت. حشمت خواست برود بالا، پا گذاشت لغزید. گفت نمیشود بالا رفت. واقعاً مشکل بود، گلِ خیلی لغزنده داشت. نواب امانالله گفت این حرکات کار مردمان نظامی است. یک مرتبه حرکت کرد به طرف بالا. دو سه قدم رفت، پای نظامی لغزید. دَمر، سُرید پایین. دستها گل شد. 0 5
بریدههای کتاب حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 80 کنار دریا رفته، مردم تمام نحیف بودند. حالتی خوش بود. زن و مرد در شنها میغلطیدند. 0 6 فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 70 وقتی آمدیم منزل، دیدیم حشمت میوه آورده که سگ نمیخورد. قدری با او شوخی و صحبت کردیم. معترض به غرهای غیرموجه شد و آخر دور ریخته شد و ضرری به کیسهٔ حشمت وارد آمد. 0 5 فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 82 قدری در اتاق امینحضرت نشسته چای صرفیده، شکایت داشت که این جاها کجاست نه طهارتی، نه نمازی و حق هم داشت. 0 7 بهاره بالغنژاد 1403/2/25 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 66 سبحان الله، خداوند تمام نعمت را برای اروپا تمام کرده. تمام صحراها سبز است، چمن است؛ زراعتهای مختلف، یک نقطهٔ بیمصرف ندارد. آبادی به هم متصل است ولی چه آبادیها، چه عمارات قشنگ، چه جاهای خوب که واقعا به جز دیدن چاره نیست و نه تعریف نمیتوان کرد که چه چیز است. 2 27 پواد پایت 1403/3/1 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 40 از تماشایش خیلی حظ کردم و خیلی افسوس خوردم، که چقدر ما از تمام ممالک عقبتر هستیم. همه روزبهروز در ترقی هستند و به هیچوجه ما در این خیال نیستیم. 0 10 فاطمه یل آملی 1403/11/26 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 94 طبیعت وحشی و با جبروت و در عین حال مصفای راه مزبور را در جای دیگری ندیدم و در توصیف آن، که از نیروی کلکم بیرون است، بدین شعر قاآنی اکتفا میورزم: گه به مغاکی ز حد هستی بیرون/گه به فرازی ز آفرینش برتر 0 5 پواد پایت 1403/3/1 حظ کردیم و افسوس خوردیم فاطمه معزی 3.4 6 صفحۀ 44 دیدم از اینجا نمیشود گذشت، به اندازه باصفا بود که تقریرش ممکن نیست. توی جاده به واسطهٔ بارانِ شب گل بود. سربالاهایی خیلی تند داشت. حشمت خواست برود بالا، پا گذاشت لغزید. گفت نمیشود بالا رفت. واقعاً مشکل بود، گلِ خیلی لغزنده داشت. نواب امانالله گفت این حرکات کار مردمان نظامی است. یک مرتبه حرکت کرد به طرف بالا. دو سه قدم رفت، پای نظامی لغزید. دَمر، سُرید پایین. دستها گل شد. 0 5