بریدههای کتاب ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من روشنا 4 روز پیش ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 146 به یاد دارم که یکی از دوستانم به نام پل الوم، ریاضیدانی که با من کار میکرد، پس از آن نزدم آمد و گفت: «وقتی از این ماجرا فیلمی بسازند، مردی را به تصویر میکشند که از شیکاگو بازمیگردد و گزارشش را درباره بمب به مردانی در پرینستون، تحویل میدهد. او یک لباس مرتب و تمیز به تن خواهد داشت و کیفی را حمل میکند و غیره... حالا تو با آستینهای کثیف اینجا ایستادهای و برای ما حرف میزنی، حال آنکه موضوع تا این حد جدی و حساس است.» 0 9 روشنا 4 روز پیش ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 143 در اطاقم به قدم زدن پرداختم و به آن موضوع فکر کردم. آلمانها هیتلر را داشتند و احتمال اینکه بمب اتمی بسازند کاملاً وجود داشت. اما احتمال آنکه آن را قبل از ما بسازند، وحشتآور بود. از این رو تصمیم گرفتم در ساعت سه به آن جلسه بروم. 2 6 روشنا 4 روز پیش ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 160 در اوکریج نمیدانستند کارشان به چه منظوری مورد استفاده قرار خواهد گرفت. آنها تنها از کاری که انجام میدادند مطلع بودند. منظورم این است که افراد عالیرتبه میدانستند که کارشان جداسازی اورانیم است ولی نمیدانستند بمب چه قدرتی دارد و یا دقیقاً چگونه کار میکند و چیزهای دیگر. و افراد پایینرتبه اصلاً نمیدانستند چه کار میکنند و ارتش میخواست که همین وضع ادامه یابد. 0 5 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 91 زمانی که نوبت به من رسید تا درمورد مطلب فوق سخنرانی کنم، من طرح یک گربه را کشیده و شروع به نامگذاری عضلات مختلف آن کردم. سایر دانشجویان کلاس سخنان مرا قطع کردند و گفتند: «ما همه این چیزها را میدانیم!» گفتم: «اِ، میدانید؟ پس تعجبی ندارد که من نمیتوانم به سرعت به شما که چهار سال زیستشناسی خواندهاید، برسم.» آنها تمام وقتشان را برای حفظ چنین مهملاتی تلف کرده بودند در حالیکه میتوانستند در ظرف پانزده دقیقه کل آن مطالب را بیاموزند. 5 18 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 76 اولین کاری که صبح روز دوشنبه انجام دادم این بود که به ساختمان فیزیک رفتم و سوال کردم:«شتابدهنده در کدام ساختمان است؟» ـ«طبقه پایین، در زیرزمین، انتهای سالن.» - «در زیرزمین؟» ساختمان دانشکده قدیمی بود و در زیرزمین جایی برای شتابدهنده وجود نداشت. به انتهای سالن رفتم. از در که عبور کردم، ظرف ده ثانیه متوجه شدم که چرا پرینستون برای من بهترین محل و مناسبترین جا برای ادامه تحصیل بود. در آن اطاق سیمها از اطراف و اکناف و کلیدهایی نیز از آنها آویزان بودند. آب سرد قطره قطره از شیرهای گردان میچکید. اطاق پر از وسایلی بود که این طرف و آن طرف ریخته و میزها مملو از لوازم گوناگون بود. خلاصه در عمرتان هرگز نمیتوانستید جایی به این شلوغی پیدا کنید، اوضاع آنجا به تمام معنا آشفته بود و کل دستگاه شتابدهنده در یک اطاق قرار داشت. 0 7 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 89 و آنجا بود که به موضوعی درمورد زیستشناسی پی بردم. در این حیطه علمی، یافتن سوالی که جالب باشد و کسی هم پاسخ آن را نداند، امری بسیار بدیهی است. در حالیکه در فیزیک باید آنقدر عمیق شد تا بتوان سوال جالبی یافت که فیزیکدانان از آن بیاطلاع باشند. 1 17 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 88 به همین جهت سوالاتم را با این پرسش که «آیا آجر یک شئ اساسی است» آغاز کردم. نوبت پاسخها فرا رسید. مردی برخاست و گفت: «یک آجر به عنوان یک آجر منفرد و مشخص چیزی است که منظور همان آقای وایتهد از شئ اساسی است.» فرد دیگری گفت: «نه. یک آجر منفرد یک شئ اساسی نیست. خاصیت عمومی مشترک تمام آجرها، یعنی آجر بودن است که یک شئ اساسی است.» مرد دیگری برخاست و گفت: «نه. خود آجرها شئ اساسی نیستند. شئ اساسی آن تصوری است که از اندیشیدن به یک آجر، در ذهن به دست میآید.» اشخاص یکی پس از دیگری برمیخاستند و من تا آن روز هرگز چنین دیدگاههای متفکرانه متفاوتی درباره یک آجر نشنیده بودم! همانطور که در تمام داستانهای مربوط به فلاسفه آمده است، مباحثه به یک هرج و مرج ختم شد. آنها در هیچ یک از مباحثات قبلی، از خود نپرسیده بودند که آیا شئ سادهای چون آجر و یا ذره کوچکی مثل الکترون یک شئ اساسی است یا خیر؟ 20 10
بریدههای کتاب ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من روشنا 4 روز پیش ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 146 به یاد دارم که یکی از دوستانم به نام پل الوم، ریاضیدانی که با من کار میکرد، پس از آن نزدم آمد و گفت: «وقتی از این ماجرا فیلمی بسازند، مردی را به تصویر میکشند که از شیکاگو بازمیگردد و گزارشش را درباره بمب به مردانی در پرینستون، تحویل میدهد. او یک لباس مرتب و تمیز به تن خواهد داشت و کیفی را حمل میکند و غیره... حالا تو با آستینهای کثیف اینجا ایستادهای و برای ما حرف میزنی، حال آنکه موضوع تا این حد جدی و حساس است.» 0 9 روشنا 4 روز پیش ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 143 در اطاقم به قدم زدن پرداختم و به آن موضوع فکر کردم. آلمانها هیتلر را داشتند و احتمال اینکه بمب اتمی بسازند کاملاً وجود داشت. اما احتمال آنکه آن را قبل از ما بسازند، وحشتآور بود. از این رو تصمیم گرفتم در ساعت سه به آن جلسه بروم. 2 6 روشنا 4 روز پیش ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 160 در اوکریج نمیدانستند کارشان به چه منظوری مورد استفاده قرار خواهد گرفت. آنها تنها از کاری که انجام میدادند مطلع بودند. منظورم این است که افراد عالیرتبه میدانستند که کارشان جداسازی اورانیم است ولی نمیدانستند بمب چه قدرتی دارد و یا دقیقاً چگونه کار میکند و چیزهای دیگر. و افراد پایینرتبه اصلاً نمیدانستند چه کار میکنند و ارتش میخواست که همین وضع ادامه یابد. 0 5 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 91 زمانی که نوبت به من رسید تا درمورد مطلب فوق سخنرانی کنم، من طرح یک گربه را کشیده و شروع به نامگذاری عضلات مختلف آن کردم. سایر دانشجویان کلاس سخنان مرا قطع کردند و گفتند: «ما همه این چیزها را میدانیم!» گفتم: «اِ، میدانید؟ پس تعجبی ندارد که من نمیتوانم به سرعت به شما که چهار سال زیستشناسی خواندهاید، برسم.» آنها تمام وقتشان را برای حفظ چنین مهملاتی تلف کرده بودند در حالیکه میتوانستند در ظرف پانزده دقیقه کل آن مطالب را بیاموزند. 5 18 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 76 اولین کاری که صبح روز دوشنبه انجام دادم این بود که به ساختمان فیزیک رفتم و سوال کردم:«شتابدهنده در کدام ساختمان است؟» ـ«طبقه پایین، در زیرزمین، انتهای سالن.» - «در زیرزمین؟» ساختمان دانشکده قدیمی بود و در زیرزمین جایی برای شتابدهنده وجود نداشت. به انتهای سالن رفتم. از در که عبور کردم، ظرف ده ثانیه متوجه شدم که چرا پرینستون برای من بهترین محل و مناسبترین جا برای ادامه تحصیل بود. در آن اطاق سیمها از اطراف و اکناف و کلیدهایی نیز از آنها آویزان بودند. آب سرد قطره قطره از شیرهای گردان میچکید. اطاق پر از وسایلی بود که این طرف و آن طرف ریخته و میزها مملو از لوازم گوناگون بود. خلاصه در عمرتان هرگز نمیتوانستید جایی به این شلوغی پیدا کنید، اوضاع آنجا به تمام معنا آشفته بود و کل دستگاه شتابدهنده در یک اطاق قرار داشت. 0 7 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 89 و آنجا بود که به موضوعی درمورد زیستشناسی پی بردم. در این حیطه علمی، یافتن سوالی که جالب باشد و کسی هم پاسخ آن را نداند، امری بسیار بدیهی است. در حالیکه در فیزیک باید آنقدر عمیق شد تا بتوان سوال جالبی یافت که فیزیکدانان از آن بیاطلاع باشند. 1 17 روشنا 1404/1/6 ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من رالف لیتون 5.0 1 صفحۀ 88 به همین جهت سوالاتم را با این پرسش که «آیا آجر یک شئ اساسی است» آغاز کردم. نوبت پاسخها فرا رسید. مردی برخاست و گفت: «یک آجر به عنوان یک آجر منفرد و مشخص چیزی است که منظور همان آقای وایتهد از شئ اساسی است.» فرد دیگری گفت: «نه. یک آجر منفرد یک شئ اساسی نیست. خاصیت عمومی مشترک تمام آجرها، یعنی آجر بودن است که یک شئ اساسی است.» مرد دیگری برخاست و گفت: «نه. خود آجرها شئ اساسی نیستند. شئ اساسی آن تصوری است که از اندیشیدن به یک آجر، در ذهن به دست میآید.» اشخاص یکی پس از دیگری برمیخاستند و من تا آن روز هرگز چنین دیدگاههای متفکرانه متفاوتی درباره یک آجر نشنیده بودم! همانطور که در تمام داستانهای مربوط به فلاسفه آمده است، مباحثه به یک هرج و مرج ختم شد. آنها در هیچ یک از مباحثات قبلی، از خود نپرسیده بودند که آیا شئ سادهای چون آجر و یا ذره کوچکی مثل الکترون یک شئ اساسی است یا خیر؟ 20 10