بریده‌ای از کتاب ماجراجوئی های فیزیک دان قرن بیستم ریچارد فاین من اثر رالف لیتون

روشنا

روشنا

1404/1/6

بریدۀ کتاب

صفحۀ 76

اولین کاری که صبح روز دوشنبه انجام دادم این بود که به ساختمان فیزیک رفتم و سوال کردم:«شتاب‌دهنده در کدام ساختمان است؟» ـ«طبقه پایین، در زیرزمین، انتهای سالن.» - «در زیرزمین؟» ساختمان دانشکده قدیمی بود و در زیرزمین جایی برای شتاب‌دهنده وجود نداشت. به انتهای سالن رفتم. از در که عبور کردم، ظرف ده ثانیه متوجه شدم که چرا پرینستون برای من بهترین محل و مناسب‌ترین جا برای ادامه تحصیل بود. در آن اطاق سیم‌ها از اطراف و اکناف و کلیدهایی نیز از آن‌ها آویزان بودند. آب سرد قطره قطره از شیرهای گردان می‌چکید. اطاق پر از وسایلی بود که این طرف و آن طرف ریخته و میزها مملو از لوازم گوناگون بود. خلاصه در عمرتان هرگز نمی‌توانستید جایی به این شلوغی پیدا کنید، اوضاع آنجا به تمام معنا آشفته بود و کل دستگاه شتاب‌دهنده در یک اطاق قرار داشت.

اولین کاری که صبح روز دوشنبه انجام دادم این بود که به ساختمان فیزیک رفتم و سوال کردم:«شتاب‌دهنده در کدام ساختمان است؟» ـ«طبقه پایین، در زیرزمین، انتهای سالن.» - «در زیرزمین؟» ساختمان دانشکده قدیمی بود و در زیرزمین جایی برای شتاب‌دهنده وجود نداشت. به انتهای سالن رفتم. از در که عبور کردم، ظرف ده ثانیه متوجه شدم که چرا پرینستون برای من بهترین محل و مناسب‌ترین جا برای ادامه تحصیل بود. در آن اطاق سیم‌ها از اطراف و اکناف و کلیدهایی نیز از آن‌ها آویزان بودند. آب سرد قطره قطره از شیرهای گردان می‌چکید. اطاق پر از وسایلی بود که این طرف و آن طرف ریخته و میزها مملو از لوازم گوناگون بود. خلاصه در عمرتان هرگز نمی‌توانستید جایی به این شلوغی پیدا کنید، اوضاع آنجا به تمام معنا آشفته بود و کل دستگاه شتاب‌دهنده در یک اطاق قرار داشت.

60

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.