بریدههای کتاب در بازار اسیران kan@shi 1404/1/26 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 189 📌📚راه می رفتم و زمین می خوردم.یک لحظه مرگ را حس می کردم و لحظهای بعد به زندگی چنگ می زدم.🍃🖤 0 10 kan@shi 1404/1/23 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 76 عشق چه طور می تواند در قلبی که سرشار از غم و اندوه است جایی داشته باشد؟ 0 10 kan@shi 1404/1/24 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 119 🪁بادبادک کاغذی ام روی شاخه ی درختی افتاد و با خود پیامی را داشت:«جنگ با نام های مختلف اما با چهره ای واحد می آید» 0 9 kan@shi 1404/1/25 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 148 📌📚⏳(همه چیز موقت است.)قبلاً وقتی به خیابان می رفتیم همسایه ها و مردم را می دیدیم و (خوش حال) می شدیم.🙂اما حالا دقیقاً برعکس،نمی خواهم کسی را ببینم،(می خواهم تنها باشم.)هر چند که از این وضعیت خوش حال نیستم.چیزی بزرگ در (درونم) وجود دارد،چیزی خیلی بزرگ... (اما آن چیز شکسته است.)💔🖤 0 5 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 180 {خود نوشته:حس عجیب} گیاهان روی قبرها روییدند و آن قدر رشد کرده اند که بلند تر از مُردگان شده اند... 0 7 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 216 ( بماند به یادگار برای (جمیله ها)❤🖤) بعد از یک ساعت از خانه خارج شد تا در خیابان های روستایش قدم بزند.ولی چه بلایی بر سر خیابان ها آمده بود؟! مثل آفتاب پرست دوره اش کرده بودند.(هیچ چیز مثل قبل نبود)،حتی آسمان هم فرق کرده بود.جهانِ اطرافش تغییر کرده بود.این در حالی بود که او در (اوج شور و اشتیاق) برای اشیای قدیمی و صمیمی اش بود:) 0 3 kan@shi 1404/1/23 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 24 زن در جامعه ی ما کار میکند و از خودش مایه میگذارد و خودش را فدا میکند به خاطر دیگران اما آن چه را که شایسته ی کار و وجودش است نمیبیند،و از امتیازاتی که مردها از آن بهره میبرند برخوردار نمی شود.(زن در جهان ما مظلوم است چه برسد به جهان داعشیها که هیچ رنگ و بویی از (انسانیت) نبرده اند.) 0 5 kan@shi 1404/1/24 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 113 همه ی ما برگ های پاییزیم🍁 کاملاً آماده ی سقوط... 0 9 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 218 -یک راز هست بین خودمان بماند.🤭 -آن راز چیست؟ ♡-فکر می کنم خرم خرت را دوست دارد.♡ -واقعاً چه طور این را فهمیدی؟ -از لحظه ای که خرت را دیده است دیگر آرام و قرار ندارد مثل این که جن زده شده است.🙃 و ادامه...🙂 0 5 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 205 📚بعضی از دردها قابل گفتنی نیستند فقط درک کردنی هستند.(🙂) 0 11 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 122 (به یاد عزیزانی که از دل ها پر گشودند)🕊🖤 (اما در دل هایمان تا ابد خواهند درخشید)💛🙂 آن چه مُردگان به جا می گذارند آرکولوژی شخصی است که تاریخ زیادی را در بر دارد،زنده کردن خاطراتی است که از (شب و روز) طولانی تر است، طولانی تر از (شب و روز)،طولانی تر از (روز و شب)،طولانی تر از(روز و شب). اثر انگشت های آن ها روی دستگیره ی درها و وسایل کوچک خانه از جمله ساعت که گذر زمان را نشان می دهند مانده است، اما همان ساعت خبرت نمی کند که (زمان از حرکت ایستاد یا قبلش)، یا هنگامی که زمان برای او از کار افتاد ساعت چند بود.🙃🖤 0 8 kan@shi 1404/1/23 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 23 زنده ماندن به معنای نجات یافتن واقعی نیست، در ضمن نجات یافتن چه معنایی دارد وقتی کابوس نیز با تو نجات مییابد. (اما اگر خودت به تنهایی نجات پیدا کنی آن بدترین نوع نجات یافتن است) 0 6 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 123 در طاقچه هایی از موزه که چیزهایی برای فروش عرضه شده است،آدم می تواند (گذشته) را بخرد،هر چند که آن گذشته(تکه پاره شده باشد.) 0 5
بریدههای کتاب در بازار اسیران kan@shi 1404/1/26 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 189 📌📚راه می رفتم و زمین می خوردم.یک لحظه مرگ را حس می کردم و لحظهای بعد به زندگی چنگ می زدم.🍃🖤 0 10 kan@shi 1404/1/23 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 76 عشق چه طور می تواند در قلبی که سرشار از غم و اندوه است جایی داشته باشد؟ 0 10 kan@shi 1404/1/24 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 119 🪁بادبادک کاغذی ام روی شاخه ی درختی افتاد و با خود پیامی را داشت:«جنگ با نام های مختلف اما با چهره ای واحد می آید» 0 9 kan@shi 1404/1/25 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 148 📌📚⏳(همه چیز موقت است.)قبلاً وقتی به خیابان می رفتیم همسایه ها و مردم را می دیدیم و (خوش حال) می شدیم.🙂اما حالا دقیقاً برعکس،نمی خواهم کسی را ببینم،(می خواهم تنها باشم.)هر چند که از این وضعیت خوش حال نیستم.چیزی بزرگ در (درونم) وجود دارد،چیزی خیلی بزرگ... (اما آن چیز شکسته است.)💔🖤 0 5 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 180 {خود نوشته:حس عجیب} گیاهان روی قبرها روییدند و آن قدر رشد کرده اند که بلند تر از مُردگان شده اند... 0 7 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 216 ( بماند به یادگار برای (جمیله ها)❤🖤) بعد از یک ساعت از خانه خارج شد تا در خیابان های روستایش قدم بزند.ولی چه بلایی بر سر خیابان ها آمده بود؟! مثل آفتاب پرست دوره اش کرده بودند.(هیچ چیز مثل قبل نبود)،حتی آسمان هم فرق کرده بود.جهانِ اطرافش تغییر کرده بود.این در حالی بود که او در (اوج شور و اشتیاق) برای اشیای قدیمی و صمیمی اش بود:) 0 3 kan@shi 1404/1/23 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 24 زن در جامعه ی ما کار میکند و از خودش مایه میگذارد و خودش را فدا میکند به خاطر دیگران اما آن چه را که شایسته ی کار و وجودش است نمیبیند،و از امتیازاتی که مردها از آن بهره میبرند برخوردار نمی شود.(زن در جهان ما مظلوم است چه برسد به جهان داعشیها که هیچ رنگ و بویی از (انسانیت) نبرده اند.) 0 5 kan@shi 1404/1/24 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 113 همه ی ما برگ های پاییزیم🍁 کاملاً آماده ی سقوط... 0 9 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 218 -یک راز هست بین خودمان بماند.🤭 -آن راز چیست؟ ♡-فکر می کنم خرم خرت را دوست دارد.♡ -واقعاً چه طور این را فهمیدی؟ -از لحظه ای که خرت را دیده است دیگر آرام و قرار ندارد مثل این که جن زده شده است.🙃 و ادامه...🙂 0 5 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 205 📚بعضی از دردها قابل گفتنی نیستند فقط درک کردنی هستند.(🙂) 0 11 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 122 (به یاد عزیزانی که از دل ها پر گشودند)🕊🖤 (اما در دل هایمان تا ابد خواهند درخشید)💛🙂 آن چه مُردگان به جا می گذارند آرکولوژی شخصی است که تاریخ زیادی را در بر دارد،زنده کردن خاطراتی است که از (شب و روز) طولانی تر است، طولانی تر از (شب و روز)،طولانی تر از (روز و شب)،طولانی تر از(روز و شب). اثر انگشت های آن ها روی دستگیره ی درها و وسایل کوچک خانه از جمله ساعت که گذر زمان را نشان می دهند مانده است، اما همان ساعت خبرت نمی کند که (زمان از حرکت ایستاد یا قبلش)، یا هنگامی که زمان برای او از کار افتاد ساعت چند بود.🙃🖤 0 8 kan@shi 1404/1/23 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 23 زنده ماندن به معنای نجات یافتن واقعی نیست، در ضمن نجات یافتن چه معنایی دارد وقتی کابوس نیز با تو نجات مییابد. (اما اگر خودت به تنهایی نجات پیدا کنی آن بدترین نوع نجات یافتن است) 0 6 kan@shi 1404/1/27 در بازار اسیران دنیا میخائیل 3.5 2 صفحۀ 123 در طاقچه هایی از موزه که چیزهایی برای فروش عرضه شده است،آدم می تواند (گذشته) را بخرد،هر چند که آن گذشته(تکه پاره شده باشد.) 0 5