بریدههای کتاب بالکان اکسپرس سارا مستغاثی 1403/3/7 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 176 جنگ یک بازی مردانه است. شاید برای این که آدمکشتن برای آنها که بچّهای به دنیا نیاوردهاند راحتتر است. 0 2 فرشته سجادی فر 1404/3/2 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 50 حالا دیگر این نشانه های مکانیسم انکار را از حفظم: اول باورش نمی کنی، بعد علتش را می فهمی، بعد فکر میکنی هنوز خیلی دور است، تا اینکه می بینی جنگ همه اطرافت را فرا گرفته اما باز دلت نمی آید آن را به رسمیت بشناسی و به زندگی خودت ربط بدهی. اما سرانجام سر می رسد و گلویت را میگیرد و تو را تبدیل به حیوانی میکند که با هر صدای بلندی از جا میپری، تبدیل به موجودی سرد و بی حس می شوی که به زحمت خودت را از این سر اتاق به آن سرش یا از خانه به خیابان و دفتر کار میکشانی تا فقط بنشینی و منتظر بمانی تا آن اتفاق بیفتد تا سقف بر سرت آوار شود. یاد میگیری که مرگ را نفس بکشی. 1 7 فرشته سجادی فر 1404/3/2 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 51 تصور میکردم چیزی که مرا از بقیه متمایز میکند این واقعیت است که من قصد دارم به زودی به خانه برگردم. نمی دانستم که این هم یک تصور رایج در میان پناهجویان است. 1 9 سارا مستغاثی 1403/2/31 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 81 عجیب اینکه وقتی هرروز این تصاویر را میبینی، جنگ به تو یاد میدهد که به دیدن خون عادت کنی، مجبور میشوی با آن کنار بیایی. از یک جایی به بعد میفهمی آدمها کرور کرور میمیرند و جسدهایشان روی هم تلنبار میشود و همهی اینها در ذهنت تبدیل به اعداد انتزاعی میشود. برای این که دوام بیاوری سنگدل میشوی. فقط وقتی بر خود میلرزی که کسی را که کشته شده است میشناسی، چون برای درک واقعیت مرگ باید به آن هویت بخشید، با چهرهاش آشنا شد و آن را شخصی کرد. در غیر این صورت رنج میکشی اما رنجی مبهم و گنگ، انگار یک زرهی فلزی تنگ به تن کرده باشی. 0 1 فرشته سجادی فر 1404/3/1 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 31 جنگ فقط با وقایع سیاسی و انباشته شدن نفرت و دشمنی آغاز نمی شود بلکه با آن نخستین تصویر مرگ آغاز می شود که در ذهن آدم جا خوش میکند و تا آخر عمر با ته رنگی از سرخــی خــون همان جا می ماند. 0 10
بریدههای کتاب بالکان اکسپرس سارا مستغاثی 1403/3/7 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 176 جنگ یک بازی مردانه است. شاید برای این که آدمکشتن برای آنها که بچّهای به دنیا نیاوردهاند راحتتر است. 0 2 فرشته سجادی فر 1404/3/2 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 50 حالا دیگر این نشانه های مکانیسم انکار را از حفظم: اول باورش نمی کنی، بعد علتش را می فهمی، بعد فکر میکنی هنوز خیلی دور است، تا اینکه می بینی جنگ همه اطرافت را فرا گرفته اما باز دلت نمی آید آن را به رسمیت بشناسی و به زندگی خودت ربط بدهی. اما سرانجام سر می رسد و گلویت را میگیرد و تو را تبدیل به حیوانی میکند که با هر صدای بلندی از جا میپری، تبدیل به موجودی سرد و بی حس می شوی که به زحمت خودت را از این سر اتاق به آن سرش یا از خانه به خیابان و دفتر کار میکشانی تا فقط بنشینی و منتظر بمانی تا آن اتفاق بیفتد تا سقف بر سرت آوار شود. یاد میگیری که مرگ را نفس بکشی. 1 7 فرشته سجادی فر 1404/3/2 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 51 تصور میکردم چیزی که مرا از بقیه متمایز میکند این واقعیت است که من قصد دارم به زودی به خانه برگردم. نمی دانستم که این هم یک تصور رایج در میان پناهجویان است. 1 9 سارا مستغاثی 1403/2/31 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 81 عجیب اینکه وقتی هرروز این تصاویر را میبینی، جنگ به تو یاد میدهد که به دیدن خون عادت کنی، مجبور میشوی با آن کنار بیایی. از یک جایی به بعد میفهمی آدمها کرور کرور میمیرند و جسدهایشان روی هم تلنبار میشود و همهی اینها در ذهنت تبدیل به اعداد انتزاعی میشود. برای این که دوام بیاوری سنگدل میشوی. فقط وقتی بر خود میلرزی که کسی را که کشته شده است میشناسی، چون برای درک واقعیت مرگ باید به آن هویت بخشید، با چهرهاش آشنا شد و آن را شخصی کرد. در غیر این صورت رنج میکشی اما رنجی مبهم و گنگ، انگار یک زرهی فلزی تنگ به تن کرده باشی. 0 1 فرشته سجادی فر 1404/3/1 بالکان اکسپرس اسلاونکا دراکولیچ 4.0 5 صفحۀ 31 جنگ فقط با وقایع سیاسی و انباشته شدن نفرت و دشمنی آغاز نمی شود بلکه با آن نخستین تصویر مرگ آغاز می شود که در ذهن آدم جا خوش میکند و تا آخر عمر با ته رنگی از سرخــی خــون همان جا می ماند. 0 10