بریده کتابهای اپلای سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/30 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 75 با این استادای نافرممون که همهش منافع خودشون رو میبینن و بودجهها رو به جیب میزنند تنها دلخوشی اینه که واسه ایران کار میکنی! اونم ببینم چهقدر میشه کشید! 0 0 مشکات عبادیان 1402/9/6 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 226 تاریکی خوب است اصلا خوش به حال آنهایی که کورند . کوچک که بودم مرد همسایه مان کور بود و می دیدمش که چه آرام و با احتیاط دست به عصا راه می رود. همیشه سرش را بالاتر از بقیه ی مردم و طوری کج می گرفت که انگار می خواهد زوایای پنهان روبرویش را در بیاورد و حرکت کند . برعکس ما که همیشه توی چاله و چوله می افتادیم ، بس که عجله می کردیم و نصف قدرت بینایی مان بلا استفاده می ماند ، هیچ وقت ندیدم او زمین بخورد. 0 7 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/30 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 91 نمیدانم فهم چیست که پدرها در ما نمیبینند و مادرها توقعش را میکنند. 0 1 نون میم 1403/10/26 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 120 - هر چی بیشتر به دنبال راحتی بروی ناراحت تر میشوی . چون عادت کرده ای به راحتی. یک لحظه که راحتی ات برود؛ برای هزار لحظه ناراحت میشوی . این ها همه، نتیجه اش میشود؛ غر ... از راننده تاکسی غر میزند تا پروفسور مملکت . از کودک اعصاب ندارد تا مسن . مسیر راحت طلبی میرسد به ناراحتی. 0 0 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/30 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 110 چشمانم را تنگ کردهام و تاریکی را میکاوم تا ببینم درختی افتاده است یا نه. همه سر جایشان هستند و فقط در جهت باد خم شدهاند تا صبح اگر دوام بیاورند و نشکنند، تمام میشود! این درختها از این طوفانها زیاد دیدهاند، فقط نباید کم بیاورند! صبح نزدیک است... 0 3 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/29 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 42 اینجا یک پنجره برایت باز میکنند تا لذت را نشانت بدهند، اما هیچوقت از در خانه راهت نمیدهند. همیشه همان پشت پنجره میمانی با همان بهرهی اندک. غریبهای همیشه؛ نه اهل خانه. 0 1 فاطمه پهلوان علی عسکری 1402/6/25 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 1 خدایا،از بودن با یک مخلوق کوچکی مثل من خوشحال می شوی؟منی که دماغم را بگیری جانم در می رود!غذا نداشته باشم به لرز می افتم!من در نگاهت جایی دارم؟برای چه مرا میخواهی؟اصلا اگر نخواهی ام به چه کسی باید تکیه بزنم و راه بیفتم در این دنیای بی در و پیکر؟چه میشوم بدون نگاه تو؟چه می شوی بی من؟!منی که جانم زیر قدرت توست!حرکتم با تدبیر توست!من به تو چیزی نمی دهم!عجیب نیست که تمام دارایی مرا به دست گرفته ای و هیچ از قدرت و کبریایت در دست من نیست!آن وقت صدا میزنی که شوق دیدن و بودن مرا داری! یک چیزی این میان به قاعده نیست انگار!شاقول ترازویی که درست کرده ای درست کار نمی کند! همه چیز را به نفع من تنظیم کرده ای!🙂 0 16
بریده کتابهای اپلای سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/30 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 75 با این استادای نافرممون که همهش منافع خودشون رو میبینن و بودجهها رو به جیب میزنند تنها دلخوشی اینه که واسه ایران کار میکنی! اونم ببینم چهقدر میشه کشید! 0 0 مشکات عبادیان 1402/9/6 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 226 تاریکی خوب است اصلا خوش به حال آنهایی که کورند . کوچک که بودم مرد همسایه مان کور بود و می دیدمش که چه آرام و با احتیاط دست به عصا راه می رود. همیشه سرش را بالاتر از بقیه ی مردم و طوری کج می گرفت که انگار می خواهد زوایای پنهان روبرویش را در بیاورد و حرکت کند . برعکس ما که همیشه توی چاله و چوله می افتادیم ، بس که عجله می کردیم و نصف قدرت بینایی مان بلا استفاده می ماند ، هیچ وقت ندیدم او زمین بخورد. 0 7 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/30 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 91 نمیدانم فهم چیست که پدرها در ما نمیبینند و مادرها توقعش را میکنند. 0 1 نون میم 1403/10/26 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 120 - هر چی بیشتر به دنبال راحتی بروی ناراحت تر میشوی . چون عادت کرده ای به راحتی. یک لحظه که راحتی ات برود؛ برای هزار لحظه ناراحت میشوی . این ها همه، نتیجه اش میشود؛ غر ... از راننده تاکسی غر میزند تا پروفسور مملکت . از کودک اعصاب ندارد تا مسن . مسیر راحت طلبی میرسد به ناراحتی. 0 0 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/30 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 110 چشمانم را تنگ کردهام و تاریکی را میکاوم تا ببینم درختی افتاده است یا نه. همه سر جایشان هستند و فقط در جهت باد خم شدهاند تا صبح اگر دوام بیاورند و نشکنند، تمام میشود! این درختها از این طوفانها زیاد دیدهاند، فقط نباید کم بیاورند! صبح نزدیک است... 0 3 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/4/29 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 42 اینجا یک پنجره برایت باز میکنند تا لذت را نشانت بدهند، اما هیچوقت از در خانه راهت نمیدهند. همیشه همان پشت پنجره میمانی با همان بهرهی اندک. غریبهای همیشه؛ نه اهل خانه. 0 1 فاطمه پهلوان علی عسکری 1402/6/25 اپلای نرجس شکوریان فرد 3.5 10 صفحۀ 1 خدایا،از بودن با یک مخلوق کوچکی مثل من خوشحال می شوی؟منی که دماغم را بگیری جانم در می رود!غذا نداشته باشم به لرز می افتم!من در نگاهت جایی دارم؟برای چه مرا میخواهی؟اصلا اگر نخواهی ام به چه کسی باید تکیه بزنم و راه بیفتم در این دنیای بی در و پیکر؟چه میشوم بدون نگاه تو؟چه می شوی بی من؟!منی که جانم زیر قدرت توست!حرکتم با تدبیر توست!من به تو چیزی نمی دهم!عجیب نیست که تمام دارایی مرا به دست گرفته ای و هیچ از قدرت و کبریایت در دست من نیست!آن وقت صدا میزنی که شوق دیدن و بودن مرا داری! یک چیزی این میان به قاعده نیست انگار!شاقول ترازویی که درست کرده ای درست کار نمی کند! همه چیز را به نفع من تنظیم کرده ای!🙂 0 16