بریدههای کتاب رادیو سکوت 𝙰𝙽𝚂𝙴𝙻★ 1403/7/26 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 132 من تاب و تحمل کتک خوردن های گاه و بی گاه را دارم،من سرسختم.من یک ستاره ام.سینه ام از پولاد و چشم هایم از الماس است.سایبروگ ها زندگی میکنند و بعد نابود میشوند.من اما هرگز نابود نمیشوم،نه حتی وقتی که گرد استخوان هایم روی دیوار های شهر پاشیده شوند.من زنده میمانم و من پرواز خواهم کرد و دست تکان خواهم داد و خواهم خندید. 0 5 بهار 1402/9/30 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 87 فکر کنم هر چیزی زیر ستاره ها بهتر باشد. اگر پس از مرگ، زندگی دیگری نصیبمان شود، تو را آن جا خواهم دید دوست قدیمی. 0 24 ملیسا ابهری 1402/7/11 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 344 هنر،بازتابی از زندگیه... یا شایدم برعکس. 0 4 بهار 1402/7/5 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 7 سلام. امیدوارم کسی صدایم را بشنود. این پیام را با سیگنال رادیویی میفرستم – منسوخ و قدیمی است، میدانم. اما شاید یکی از معدود روشهای برقراری ارتباط باشد که سیتی هنوز آن را ردیابی نمیکند و زیرنظر نگرفته – فریادی درمانده برای کمک. اوضاع در یونیورسسیتی آن چیزی نیست که به نظر میرسد. نمیتوانم بهتان بگویم کی هستم. لطفا مرا… لطفا مرا رادیو صدا کنید. رادیو سکوت. هر چه باشد من تنها صدای برخاسته از رادیو هستم. شاید هم اصلا کسی به حرفم گوش نمیکند. خودم هم نمیدانم – آیا کسی به صدایم گوش میدهد؟ آیا اصلا صدایی از گلویم بیرون میآید؟ 0 4 Teu 1402/6/11 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 369 من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم؟ 0 3 Teu 1402/6/11 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 306 شاید شماها خیلی کوچک باشید، اما همهتان در کیهان اهمیت دارید. 0 3 ملیسا ابهری 1402/7/6 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 246 پیر و زنگ زده و دردناک و خواب آلود. برای خودم در شهر میپلکم. گم گشته، بی هدف، تنها. هیچ چرخ دنده ای در قلبم نمانده، هیچ کدی در مغزم نمی پیچد. فقط انرژی جنبش است،نیرو های دیگری به جلو هلم میدهند_صوت، نور، امواج غبار، لرزهها. دوستان، من بیشتر از همیشه گمشده ام. معلوم است؟ 2 4 WHO? 1403/11/22 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 32 من هم خندیدم و آرزو کردم ای کاش جرئت داشتم حرف خندهداری بزنم، اما دل و جرئتش را نداشتم چون وقتی پیش دوستانم بودم، آدم بامزهای نمی شدم. من فقط حوصله سربر بودم. 0 3
بریدههای کتاب رادیو سکوت 𝙰𝙽𝚂𝙴𝙻★ 1403/7/26 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 132 من تاب و تحمل کتک خوردن های گاه و بی گاه را دارم،من سرسختم.من یک ستاره ام.سینه ام از پولاد و چشم هایم از الماس است.سایبروگ ها زندگی میکنند و بعد نابود میشوند.من اما هرگز نابود نمیشوم،نه حتی وقتی که گرد استخوان هایم روی دیوار های شهر پاشیده شوند.من زنده میمانم و من پرواز خواهم کرد و دست تکان خواهم داد و خواهم خندید. 0 5 بهار 1402/9/30 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 87 فکر کنم هر چیزی زیر ستاره ها بهتر باشد. اگر پس از مرگ، زندگی دیگری نصیبمان شود، تو را آن جا خواهم دید دوست قدیمی. 0 24 ملیسا ابهری 1402/7/11 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 344 هنر،بازتابی از زندگیه... یا شایدم برعکس. 0 4 بهار 1402/7/5 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 7 سلام. امیدوارم کسی صدایم را بشنود. این پیام را با سیگنال رادیویی میفرستم – منسوخ و قدیمی است، میدانم. اما شاید یکی از معدود روشهای برقراری ارتباط باشد که سیتی هنوز آن را ردیابی نمیکند و زیرنظر نگرفته – فریادی درمانده برای کمک. اوضاع در یونیورسسیتی آن چیزی نیست که به نظر میرسد. نمیتوانم بهتان بگویم کی هستم. لطفا مرا… لطفا مرا رادیو صدا کنید. رادیو سکوت. هر چه باشد من تنها صدای برخاسته از رادیو هستم. شاید هم اصلا کسی به حرفم گوش نمیکند. خودم هم نمیدانم – آیا کسی به صدایم گوش میدهد؟ آیا اصلا صدایی از گلویم بیرون میآید؟ 0 4 Teu 1402/6/11 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 369 من کی باشم که کسی رو قضاوت کنم؟ 0 3 Teu 1402/6/11 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 306 شاید شماها خیلی کوچک باشید، اما همهتان در کیهان اهمیت دارید. 0 3 ملیسا ابهری 1402/7/6 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 246 پیر و زنگ زده و دردناک و خواب آلود. برای خودم در شهر میپلکم. گم گشته، بی هدف، تنها. هیچ چرخ دنده ای در قلبم نمانده، هیچ کدی در مغزم نمی پیچد. فقط انرژی جنبش است،نیرو های دیگری به جلو هلم میدهند_صوت، نور، امواج غبار، لرزهها. دوستان، من بیشتر از همیشه گمشده ام. معلوم است؟ 2 4 WHO? 1403/11/22 رادیو سکوت آلیس آزمن 3.8 18 صفحۀ 32 من هم خندیدم و آرزو کردم ای کاش جرئت داشتم حرف خندهداری بزنم، اما دل و جرئتش را نداشتم چون وقتی پیش دوستانم بودم، آدم بامزهای نمی شدم. من فقط حوصله سربر بودم. 0 3