بریدههای کتاب زلیخا چشم هایش را باز می کند phaeze 1404/6/17 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 490 "مودیلیانی میگفت : تا وقتی درون آدمی را کشف نکردی نمیتوانی چشم هایش را بکشی." 0 15 نرگس 1404/1/18 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 254 + شما زياد به اين فكر میكنيد كه «اگر اين طور میشد... اگر آنطور میشد...»؟ - نه زياد. + كار درستى میكنيد. تنها هر آنچه هست، هست. تنها همين كه هست. 0 11 نرگس 1404/1/27 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 368 فکر آدم آب نیست که بتوان جلویش سد زد. بگذار هرجا میخواهد برود. 0 17 Fateme.Varshabi 1404/1/12 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 135 ولی مرگ در هر حال در کمین همه بود. یا در خودشان جریان داشت یا اطرافشان پرسه میزد، مثل گربهای که به پاها بچسبد و ولت نکند، یا پری که روی لباس بنشیند، یا نفسی که در ریهها بریزد. مرگ همهجا بود؛ زیرکتر، باهوشتر و تواناتر از زندگی احمق که همیشه بازنده بود. 0 43 نرگس 1403/12/25 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 44 زندگی راه سختى است؛ پيچیده و سخت و دراز، گاهی دلت مىخواهد لختی بنشينى و پاهايت را دراز كنى و بىخيال همه چيزهايى بشوى كه از كنارت میگذرد. همه چيز به درك، تنها كمى بنشينى و پاهايت را دراز كنى! 0 32
بریدههای کتاب زلیخا چشم هایش را باز می کند phaeze 1404/6/17 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 490 "مودیلیانی میگفت : تا وقتی درون آدمی را کشف نکردی نمیتوانی چشم هایش را بکشی." 0 15 نرگس 1404/1/18 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 254 + شما زياد به اين فكر میكنيد كه «اگر اين طور میشد... اگر آنطور میشد...»؟ - نه زياد. + كار درستى میكنيد. تنها هر آنچه هست، هست. تنها همين كه هست. 0 11 نرگس 1404/1/27 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 368 فکر آدم آب نیست که بتوان جلویش سد زد. بگذار هرجا میخواهد برود. 0 17 Fateme.Varshabi 1404/1/12 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 135 ولی مرگ در هر حال در کمین همه بود. یا در خودشان جریان داشت یا اطرافشان پرسه میزد، مثل گربهای که به پاها بچسبد و ولت نکند، یا پری که روی لباس بنشیند، یا نفسی که در ریهها بریزد. مرگ همهجا بود؛ زیرکتر، باهوشتر و تواناتر از زندگی احمق که همیشه بازنده بود. 0 43 نرگس 1403/12/25 زلیخا چشم هایش را باز می کند گوزل یاخینا 4.2 7 صفحۀ 44 زندگی راه سختى است؛ پيچیده و سخت و دراز، گاهی دلت مىخواهد لختی بنشينى و پاهايت را دراز كنى و بىخيال همه چيزهايى بشوى كه از كنارت میگذرد. همه چيز به درك، تنها كمى بنشينى و پاهايت را دراز كنى! 0 32