بریده‌ای از کتاب زلیخا چشم هایش را باز می کند اثر گوزل یاخینا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 135

ولی مرگ در هر حال در کمین همه بود. یا در خودشان جریان داشت یا اطرافشان پرسه میزد، مثل گربه‌ای که به پاها بچسبد و ولت نکند، یا پری که روی لباس بنشیند، یا نفسی که در ریه‌ها بریزد. مرگ همه‌جا بود؛ زیرک‌تر، باهوش‌تر و تواناتر از زندگی احمق که همیشه بازنده بود.

ولی مرگ در هر حال در کمین همه بود. یا در خودشان جریان داشت یا اطرافشان پرسه میزد، مثل گربه‌ای که به پاها بچسبد و ولت نکند، یا پری که روی لباس بنشیند، یا نفسی که در ریه‌ها بریزد. مرگ همه‌جا بود؛ زیرک‌تر، باهوش‌تر و تواناتر از زندگی احمق که همیشه بازنده بود.

1.1k

38

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.