بریده کتابهای حسین علی درود خداوند بر او هدی طالعزاده 1403/7/19 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 343 خداوندِ والا، جایگاهِ مجلسی والاتر فرماید!، او آورده است... حسین - سلام الله علیه - عُمرِ سعد را گفت: وای بر تو! به پرهیزگاریِ خداوندی که بازگشتِ تو به سوی اوست، نمیشوی؟ آیا به پیکارم میایستی؟ با آنکه میدانی فرزندِ چه کسام؟ اینان بگذار! و همراهم باش! تا به خداوندِ والا نزدیک شوی. عمر سعد گفت: میترسم کِشتگاهم گرفته شود. فرمود: از خواستهام در حجاز، برای تو نیکوتر از آن جایگزین نمایم. گفت: خانواده دارم و بَر آنان هراس میآرم. و خاموش ماند و خواستهها نپذیرفت. پس حسين - عليه السلام - از او روی گرداند و فرمود: تو را چه میشود؟ خدایت به همین زودی در بستر سر ببُرد! و روزِ رستخیزت بخشایش بازدارد! که سوگند به خداوند! من امیدوارم از گندمِ عراق نخوری، مگر اندکی. عُمر سعد گفت: جو ما را بس است؛ نیازی به گندم نیست. و این به لاغ گفت. 0 0 هدی طالعزاده 1403/2/7 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 84 در فریبکاری خویش، به فریب باش و در تلاش خویش، تلاش کن و همهی توانِ خود، برپا دار! سوگند به الله! یادمان نخواهی سترد و وحیمان نخواهی میراند. و ننگ از تو زدوده نخواهد گردید و زشتیِ تو پوشیده نخواهد ماند. و مگر پندار تو جز کژی است؟ و روزگار تو جز شماری است؟ و گروه تو جز پراکندگی است؟ این را بانو، زهرای دوم، برآمدۀ هر دو نیمهی بِه، حضرت زینب سلام الله عليها - فرمود؛ رویاروی یزید. 0 2 احمد رضائیان 1403/4/16 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 270 0 3 هدی طالعزاده 1403/5/18 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 267 علیِ طعّانِ محاربی گوید: در آن روزگار از همراهان حُر بودم. و در پی یارانش که رسیدند، من رسیدم. چون حسین نشانِ تشنگی در من و در اسبم دید، فرمود: نوشانه را بخوابان! نوشانه نزدِ من مَشک بود. ماندم. پس فرمود: برادرزاده، شتر را بخوابان. خواباندم. فرمود: بنوش! هرگونه مینوشیدم، از مَشک آب میریخت. فرمود: مَشک را خم کُن! نمیدانستم چگونه کنم. خود برخاست و مَشک را خَم نمود. و من نوشیدم و اسبم را نوشاندم. 0 0 احمد رضائیان 1403/4/25 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 529 گزارشها بیشتر از در میان داشتنِ عباس و فراگردِ او گرفتن، سخن دارند. چه کارنامهای این جهان دارد؟ تا به تنگنا اندر نیفتی، فراخنا نخواهی دید. خدایت باید؟ دل شکسته دار؛ که تنها دلِ شکسته او را میشاید... 0 1 هدی طالعزاده 1403/5/3 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 109 و چون ولید از سرایِ کارگزاری به خانه شد، همسرش اسما، دختر عبدالرحمن، او را گفت: حسین را دشنام گفتی؟ گفت: او آغاز کرد و مرا دشنام گفت. زن گفت: اگر حسین تو را دشنام دهد تو او را دشنام خواهی گفت؟ و اگر پدر تو را دشنام دهد تو پدر او دشنام خواهی داد؟ 0 1
بریده کتابهای حسین علی درود خداوند بر او هدی طالعزاده 1403/7/19 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 343 خداوندِ والا، جایگاهِ مجلسی والاتر فرماید!، او آورده است... حسین - سلام الله علیه - عُمرِ سعد را گفت: وای بر تو! به پرهیزگاریِ خداوندی که بازگشتِ تو به سوی اوست، نمیشوی؟ آیا به پیکارم میایستی؟ با آنکه میدانی فرزندِ چه کسام؟ اینان بگذار! و همراهم باش! تا به خداوندِ والا نزدیک شوی. عمر سعد گفت: میترسم کِشتگاهم گرفته شود. فرمود: از خواستهام در حجاز، برای تو نیکوتر از آن جایگزین نمایم. گفت: خانواده دارم و بَر آنان هراس میآرم. و خاموش ماند و خواستهها نپذیرفت. پس حسين - عليه السلام - از او روی گرداند و فرمود: تو را چه میشود؟ خدایت به همین زودی در بستر سر ببُرد! و روزِ رستخیزت بخشایش بازدارد! که سوگند به خداوند! من امیدوارم از گندمِ عراق نخوری، مگر اندکی. عُمر سعد گفت: جو ما را بس است؛ نیازی به گندم نیست. و این به لاغ گفت. 0 0 هدی طالعزاده 1403/2/7 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 84 در فریبکاری خویش، به فریب باش و در تلاش خویش، تلاش کن و همهی توانِ خود، برپا دار! سوگند به الله! یادمان نخواهی سترد و وحیمان نخواهی میراند. و ننگ از تو زدوده نخواهد گردید و زشتیِ تو پوشیده نخواهد ماند. و مگر پندار تو جز کژی است؟ و روزگار تو جز شماری است؟ و گروه تو جز پراکندگی است؟ این را بانو، زهرای دوم، برآمدۀ هر دو نیمهی بِه، حضرت زینب سلام الله عليها - فرمود؛ رویاروی یزید. 0 2 احمد رضائیان 1403/4/16 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 270 0 3 هدی طالعزاده 1403/5/18 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 267 علیِ طعّانِ محاربی گوید: در آن روزگار از همراهان حُر بودم. و در پی یارانش که رسیدند، من رسیدم. چون حسین نشانِ تشنگی در من و در اسبم دید، فرمود: نوشانه را بخوابان! نوشانه نزدِ من مَشک بود. ماندم. پس فرمود: برادرزاده، شتر را بخوابان. خواباندم. فرمود: بنوش! هرگونه مینوشیدم، از مَشک آب میریخت. فرمود: مَشک را خم کُن! نمیدانستم چگونه کنم. خود برخاست و مَشک را خَم نمود. و من نوشیدم و اسبم را نوشاندم. 0 0 احمد رضائیان 1403/4/25 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 529 گزارشها بیشتر از در میان داشتنِ عباس و فراگردِ او گرفتن، سخن دارند. چه کارنامهای این جهان دارد؟ تا به تنگنا اندر نیفتی، فراخنا نخواهی دید. خدایت باید؟ دل شکسته دار؛ که تنها دلِ شکسته او را میشاید... 0 1 هدی طالعزاده 1403/5/3 حسین علی درود خداوند بر او م. موید 4.2 5 صفحۀ 109 و چون ولید از سرایِ کارگزاری به خانه شد، همسرش اسما، دختر عبدالرحمن، او را گفت: حسین را دشنام گفتی؟ گفت: او آغاز کرد و مرا دشنام گفت. زن گفت: اگر حسین تو را دشنام دهد تو او را دشنام خواهی گفت؟ و اگر پدر تو را دشنام دهد تو پدر او دشنام خواهی داد؟ 0 1