بریدۀ کتاب
1403/7/19
صفحۀ 343
خداوندِ والا، جایگاهِ مجلسی والاتر فرماید!، او آورده است... حسین - سلام الله علیه - عُمرِ سعد را گفت: وای بر تو! به پرهیزگاریِ خداوندی که بازگشتِ تو به سوی اوست، نمیشوی؟ آیا به پیکارم میایستی؟ با آنکه میدانی فرزندِ چه کسام؟ اینان بگذار! و همراهم باش! تا به خداوندِ والا نزدیک شوی. عمر سعد گفت: میترسم کِشتگاهم گرفته شود. فرمود: از خواستهام در حجاز، برای تو نیکوتر از آن جایگزین نمایم. گفت: خانواده دارم و بَر آنان هراس میآرم. و خاموش ماند و خواستهها نپذیرفت. پس حسين - عليه السلام - از او روی گرداند و فرمود: تو را چه میشود؟ خدایت به همین زودی در بستر سر ببُرد! و روزِ رستخیزت بخشایش بازدارد! که سوگند به خداوند! من امیدوارم از گندمِ عراق نخوری، مگر اندکی. عُمر سعد گفت: جو ما را بس است؛ نیازی به گندم نیست. و این به لاغ گفت.
خداوندِ والا، جایگاهِ مجلسی والاتر فرماید!، او آورده است... حسین - سلام الله علیه - عُمرِ سعد را گفت: وای بر تو! به پرهیزگاریِ خداوندی که بازگشتِ تو به سوی اوست، نمیشوی؟ آیا به پیکارم میایستی؟ با آنکه میدانی فرزندِ چه کسام؟ اینان بگذار! و همراهم باش! تا به خداوندِ والا نزدیک شوی. عمر سعد گفت: میترسم کِشتگاهم گرفته شود. فرمود: از خواستهام در حجاز، برای تو نیکوتر از آن جایگزین نمایم. گفت: خانواده دارم و بَر آنان هراس میآرم. و خاموش ماند و خواستهها نپذیرفت. پس حسين - عليه السلام - از او روی گرداند و فرمود: تو را چه میشود؟ خدایت به همین زودی در بستر سر ببُرد! و روزِ رستخیزت بخشایش بازدارد! که سوگند به خداوند! من امیدوارم از گندمِ عراق نخوری، مگر اندکی. عُمر سعد گفت: جو ما را بس است؛ نیازی به گندم نیست. و این به لاغ گفت.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.