بریدههای کتاب گلوله فیروزهای فاطمه جبلی 1403/12/13 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 233 _همین که تو کنارمی،دردام کم میشه،مثل یه دارو. گفت:((وسط زلزله دلبری میکنی،ولی دارو بودن برای درد کسی که دوستش داری،هم شیرینه هم نگران کننده.)) _چرا نگران کننده؟ _آدما وقتی خوب میشن،دیگه دارو مصرف نمیکنن.مگه نه خانم پرستار؟ لبخند عمیقی زدم و گفتم:((اما من یه بیمار لاعلاجم که همیشه نیاز به دارو داره.)) 0 1 fatjal 1403/2/14 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 245 همیشه پایان همهٔ انتظارها خوش نیست. بعضی وقتا اونقدر تلخه که طعم شیرینی رو برای همیشه از یادت می بره. 0 3 فاطمه جبلی 1403/12/13 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 235 آنقدر در جایم جا به جا شدم که خواب نفر کناریام هم سبک شد. از تکانهایش میفهمیدم. _تا حالا روی زمین نخوابیدی؟ بیبی هاجر بود که همچنان به سقف چادر نگاه میکرد. _نه. _اگه خیالت تخت باشه،روی زمینم خوابت میبره. 0 1 🦋 𝙺𝚑𝚊𝚝𝚎𝚛𝚎𝚑 🦋 1403/6/21 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 249 تاریکی همیشه بد نیست و برای ظاهر شدن حقیقت عکس ها، تاریک خانه لازم است... 0 4 زینب 1404/1/20 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 248 «میدونستی نخل و بیشتر از همۀ درختا دوست دارم؟ چون از همۀ درختا بیشتر به آدما شبیهه. درخت نخلم مثل آدم، اگه سرشو بزنن، میمیره، حتی اگه آب از سرش بگذره خفه میشه، اگه بسوزه هم مثل آدما چیزی ازش نمیمونه زغال نداره.. به چشم هایش نگاه کردم: عاشقم میشه؟ خندید: اتفاقاً عاشقم میشه.» 0 0
بریدههای کتاب گلوله فیروزهای فاطمه جبلی 1403/12/13 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 233 _همین که تو کنارمی،دردام کم میشه،مثل یه دارو. گفت:((وسط زلزله دلبری میکنی،ولی دارو بودن برای درد کسی که دوستش داری،هم شیرینه هم نگران کننده.)) _چرا نگران کننده؟ _آدما وقتی خوب میشن،دیگه دارو مصرف نمیکنن.مگه نه خانم پرستار؟ لبخند عمیقی زدم و گفتم:((اما من یه بیمار لاعلاجم که همیشه نیاز به دارو داره.)) 0 1 fatjal 1403/2/14 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 245 همیشه پایان همهٔ انتظارها خوش نیست. بعضی وقتا اونقدر تلخه که طعم شیرینی رو برای همیشه از یادت می بره. 0 3 فاطمه جبلی 1403/12/13 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 235 آنقدر در جایم جا به جا شدم که خواب نفر کناریام هم سبک شد. از تکانهایش میفهمیدم. _تا حالا روی زمین نخوابیدی؟ بیبی هاجر بود که همچنان به سقف چادر نگاه میکرد. _نه. _اگه خیالت تخت باشه،روی زمینم خوابت میبره. 0 1 🦋 𝙺𝚑𝚊𝚝𝚎𝚛𝚎𝚑 🦋 1403/6/21 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 249 تاریکی همیشه بد نیست و برای ظاهر شدن حقیقت عکس ها، تاریک خانه لازم است... 0 4 زینب 1404/1/20 گلوله فیروزهای فهیمه شهابیانمقدم 4.0 4 صفحۀ 248 «میدونستی نخل و بیشتر از همۀ درختا دوست دارم؟ چون از همۀ درختا بیشتر به آدما شبیهه. درخت نخلم مثل آدم، اگه سرشو بزنن، میمیره، حتی اگه آب از سرش بگذره خفه میشه، اگه بسوزه هم مثل آدما چیزی ازش نمیمونه زغال نداره.. به چشم هایش نگاه کردم: عاشقم میشه؟ خندید: اتفاقاً عاشقم میشه.» 0 0