بریده‌ای از کتاب گلوله فیروزه‌ای اثر فهیمه شهابیان‌مقدم

بریدۀ کتاب

صفحۀ 235

آن‌قدر در جایم جا به جا شدم که خواب نفر کناری‌ام هم سبک شد. از تکان‌هایش می‌فهمیدم. _تا حالا روی زمین نخوابیدی؟ بی‌بی هاجر بود که همچنان به سقف چادر نگاه می‌کرد. _نه. _اگه خیالت تخت باشه،روی زمینم خوابت می‌بره.

آن‌قدر در جایم جا به جا شدم که خواب نفر کناری‌ام هم سبک شد. از تکان‌هایش می‌فهمیدم. _تا حالا روی زمین نخوابیدی؟ بی‌بی هاجر بود که همچنان به سقف چادر نگاه می‌کرد. _نه. _اگه خیالت تخت باشه،روی زمینم خوابت می‌بره.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.