بریده‌های کتاب عشق پیچیده

به کسی اعتماد نکن الکس، همیشه کسایی که انتظارش رو نداری، از پشت بهت خنجر میزنند.

همیشه اونایی که کمتر از همه انتظار داری، از پشت بهت خنجر می‌ زنن.

فکر میکنی کسی را میشناسی، تا وقتی که اتفاقی بیفتد و بهت ثابت شود در واقع، هیچ‌وقت او را نمیشناختی.

"تلاش های بی رحمانه اش برای موفقیت و انتقام که توسط یک تراژدی که بیشتر عمرش او را آزار میدهد، جای کمی برای مسائل قلبی باقی میگذارد"

اگه به آدمای بی ارزش اجازه بدی ارزشت رو برات معلوم کنن، هیچ وقت به سطحی بالاتر از تصورات ذهنی کوچیک اونا نمی‌رسی.

او دیگر مال من بود. فقط هنوز خودش این را نمی دانست.

انگار با دیدن آسیب من، میخواست دنیا را بسوزاند.

کلمات زیبا و چهره های زیبا با روح های زیبا برابری نمی کنن

بیشتر مردم فکر می کنند بزرگترین فداکاری ای که از دست هر کس برمی آید مردن در راه چیزی است،ولی اشتباه فکر می کنند.بزرگترین فداکاری ای که هر کس می تواند در این دنیا انجام دهد،زندگی کردن است.اینکه در راه چیزی(یا کسی)زندگی کنی و اجازه بدهی تا ان چیز تو را تبدیل به ادم جدیدی کند؛ادمی که دیگر حتی نمی شناسی اش.زندگی حقیقتی است که همین حالا جریان دارد اما مرگ با خودش نیستی و فراموشی می آورد و این تلخ ترین حقیقتی بود که می توانست وجود داشته باشد

عشق نباید به سختی به دست بیاد، باید بخشیده بشه.

و شبحی به من هشدار میداد،که گذشته هرگز گذشته نیست و آینده هرگز اینطوری که ما می‌خوایم پیش نمیره

این گفته ی قدیمی درست بود: چیزی که تو را نکشد، قوی‌ترت می‌کند.

همین الان هم به اندازه ی کافی دیر شده بود. او دیگر مال من بود. فقط هنوز خودش این را نمی‌دانست.

(آره اون گاهی ممکنه یه عوضی باشه،اما هنوز هم انسانه اون مثل هر کس دیگه ای به عشق و مراقبت نیاز داره💙-!)

تنها راه لذت بردن از زندگی این است که بدون ترس و حسرت زندگی کنیم.