بریدههای کتاب مادران میدان جمهوری ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 193 0 0 مشتاق شهادت 1402/12/5 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 50 0 1 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 191 0 0 مشتاق شهادت 1402/12/5 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 152 0 0 مرضیه حق خواه 1402/11/15 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 58 0 4 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 189 0 0 مشتاق شهادت 1402/12/5 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 146 0 1 زاهده صالحان 1402/11/29 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 14 بی بی نگاهی به سماور انداخت و گفت: «از بس حرف زدیم، حواسمون نبوده نفت سماورم تموم شده. برم نفت بیارم بریزم توش.» در حالی که به سمت در می رفت، گفت: «رأی ما برای ایران مثل نفت برای سماوره. اگه رأی ندیم، چراغ ایران خاموش می شه.» 0 6 فصل کتاب 1403/1/7 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 72 گفتم: « نه عزیزجان، من خسته نمی شم. دارم انجام وظیفه میکنم. هر کس یه وظیفهای داره دیگه. یه روز شماها انقلاب کردین، امروز هم ما و شما وظیفه داریم حواسمون بهش باشه.» یکی از زنها که آخر اتاق نشسته بود رو به آن خانم کرد و گفت: « حرف حساب جواب نداره کربلایی زهرا. میشه بچهت رو نصفه ولش کنی، بزرگش نکنی. مواظبش نباشی؟» 0 0 فصل کتاب 1403/1/10 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 147 دوستم با تعجب پرسید: «واقعا با این همه مشکل باز هم میخواین رأی بدین ؟» حاج خانم محکمتر از قبل گفت :« آره دخترم. کی با کشور و مردم خودش قهر میکنه ؟ رأی دادن به گردن منه. این همه جوون برای کی وچی رفتن شهید شدن ؟ برای من وتو.» هنوز توی حیرت حرفهایشان بودم که مادر کناریاش گفت: « جنگ بشه، قحطی بیاد، از آسمون سنگ بباره، ما میریم سر صندوق. این کشور مال ماست.» 0 3 فرشته سجادی فر 1402/11/6 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 35 آرایشگر قیچی به دست آمد بالای سرم. از توی آینه نگاهی به صورتم انداخت و گفت: «زهراخانم همه ش می گی رأی بدیم! والا هیچ جای دنیا این جوری نیست. این همه گرونی و بدبختی. این اقتصاد بی سروسامون. دزدی های آقایون مسئول هم که دیگه قوزِبالاقوز. آخه دلمون به چی خوش باشه؟» پرسیدم: «از کجا مطمئنی جاهای دیگۀ دنیا همه چی روبه راهه ؟ لبخندی زد و گفت: «خب معلومه زهراجان، اینستا. مگه نیستی؟ پر از خبرهای دست اوله که این ها به ما نمی گن.» کمی روی صندلی جابه جا شدم و چیزی نگفتم. چند دقیقه بعد دستی به صورتم کشیدم و گفتم: «راستی فاطمه خانم، دیروز یه کرم دورچشم خوب پیدا کردم. یکی از شبکه های ماهواره ای توی پیجش تبلیغش رو زده بود. می خوام سفارش بدم.شما نمیخوای؟ نگاه عاقل اندرسفیهی به من کرد و گفت: «بابا زهراخانم از شما بعیده! این ها همه ش تبلیغاته. نمی شه هرچی رو همین جوری به پوست زد. به این شبکه های ماهواره ای اعتمادی نیست. واسه کرم حتماً برو دکتر پوست.» گفتم: «آهان! یعنی اگه آدم دنبال یه محصول خوب می گرده، باید بره سراغ اهلش؟» فوری برگشت و گفت: _آره خانم، پوست که الکی نیست. لبخند زدم و گفتم: _افرین! پس گل و بلبل بودن فضای خارج رو هم نمیشه از چندتا پیج که اون هم دشمن های ما دست و پا کردن،فهمید. عینکش را روی بینیاش جا به جا کرد و با لحنی که معلوم بود حسابی جا خورده است،گفت: _این هم حرفیه! 0 14 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 193 0 2 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 193 0 2 فصل کتاب 1403/1/7 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 89 گفتم: «آخه با این همه مشکلات می خوای بری رأی بدی؟ رهبر هم که کاری نمی کنه و... .» فوری پرید وسط حرفم و گفت: «توی یک خانواده، پدر نمی تونه همۀ بچه ها رو عین هم بزرگ کنه. چه جوری یه نفر توی مملکت، با این جمعیت، همۀ کارها رو بکنه؟ باید آدم های درست درمون بیان کمکش کنن.» 0 0
بریدههای کتاب مادران میدان جمهوری ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 193 0 0 مشتاق شهادت 1402/12/5 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 50 0 1 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 191 0 0 مشتاق شهادت 1402/12/5 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 152 0 0 مرضیه حق خواه 1402/11/15 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 58 0 4 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 189 0 0 مشتاق شهادت 1402/12/5 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 146 0 1 زاهده صالحان 1402/11/29 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 14 بی بی نگاهی به سماور انداخت و گفت: «از بس حرف زدیم، حواسمون نبوده نفت سماورم تموم شده. برم نفت بیارم بریزم توش.» در حالی که به سمت در می رفت، گفت: «رأی ما برای ایران مثل نفت برای سماوره. اگه رأی ندیم، چراغ ایران خاموش می شه.» 0 6 فصل کتاب 1403/1/7 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 72 گفتم: « نه عزیزجان، من خسته نمی شم. دارم انجام وظیفه میکنم. هر کس یه وظیفهای داره دیگه. یه روز شماها انقلاب کردین، امروز هم ما و شما وظیفه داریم حواسمون بهش باشه.» یکی از زنها که آخر اتاق نشسته بود رو به آن خانم کرد و گفت: « حرف حساب جواب نداره کربلایی زهرا. میشه بچهت رو نصفه ولش کنی، بزرگش نکنی. مواظبش نباشی؟» 0 0 فصل کتاب 1403/1/10 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 147 دوستم با تعجب پرسید: «واقعا با این همه مشکل باز هم میخواین رأی بدین ؟» حاج خانم محکمتر از قبل گفت :« آره دخترم. کی با کشور و مردم خودش قهر میکنه ؟ رأی دادن به گردن منه. این همه جوون برای کی وچی رفتن شهید شدن ؟ برای من وتو.» هنوز توی حیرت حرفهایشان بودم که مادر کناریاش گفت: « جنگ بشه، قحطی بیاد، از آسمون سنگ بباره، ما میریم سر صندوق. این کشور مال ماست.» 0 3 فرشته سجادی فر 1402/11/6 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 35 آرایشگر قیچی به دست آمد بالای سرم. از توی آینه نگاهی به صورتم انداخت و گفت: «زهراخانم همه ش می گی رأی بدیم! والا هیچ جای دنیا این جوری نیست. این همه گرونی و بدبختی. این اقتصاد بی سروسامون. دزدی های آقایون مسئول هم که دیگه قوزِبالاقوز. آخه دلمون به چی خوش باشه؟» پرسیدم: «از کجا مطمئنی جاهای دیگۀ دنیا همه چی روبه راهه ؟ لبخندی زد و گفت: «خب معلومه زهراجان، اینستا. مگه نیستی؟ پر از خبرهای دست اوله که این ها به ما نمی گن.» کمی روی صندلی جابه جا شدم و چیزی نگفتم. چند دقیقه بعد دستی به صورتم کشیدم و گفتم: «راستی فاطمه خانم، دیروز یه کرم دورچشم خوب پیدا کردم. یکی از شبکه های ماهواره ای توی پیجش تبلیغش رو زده بود. می خوام سفارش بدم.شما نمیخوای؟ نگاه عاقل اندرسفیهی به من کرد و گفت: «بابا زهراخانم از شما بعیده! این ها همه ش تبلیغاته. نمی شه هرچی رو همین جوری به پوست زد. به این شبکه های ماهواره ای اعتمادی نیست. واسه کرم حتماً برو دکتر پوست.» گفتم: «آهان! یعنی اگه آدم دنبال یه محصول خوب می گرده، باید بره سراغ اهلش؟» فوری برگشت و گفت: _آره خانم، پوست که الکی نیست. لبخند زدم و گفتم: _افرین! پس گل و بلبل بودن فضای خارج رو هم نمیشه از چندتا پیج که اون هم دشمن های ما دست و پا کردن،فهمید. عینکش را روی بینیاش جا به جا کرد و با لحنی که معلوم بود حسابی جا خورده است،گفت: _این هم حرفیه! 0 14 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 193 0 2 ملیحه گنجی دوست 1403/1/24 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 193 0 2 فصل کتاب 1403/1/7 مادران میدان جمهوری مریم برزویی 4.2 8 صفحۀ 89 گفتم: «آخه با این همه مشکلات می خوای بری رأی بدی؟ رهبر هم که کاری نمی کنه و... .» فوری پرید وسط حرفم و گفت: «توی یک خانواده، پدر نمی تونه همۀ بچه ها رو عین هم بزرگ کنه. چه جوری یه نفر توی مملکت، با این جمعیت، همۀ کارها رو بکنه؟ باید آدم های درست درمون بیان کمکش کنن.» 0 0