بریدههای کتاب لرد جیم مهدی حیدری 3 روز پیش لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 193 انسانی که به دنیا میآید، مانند آدمی که به دریا میافتد، به رویا میافتد. اگر بکوشد خود را بیرون آورد، آنطور که آدمهای بیتجربه میکوشند چنین کنند، غرق میشود. 0 5 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 49 لعنت بر باورها! که ولگردان و خانه به دوشانیاند که حلقه بر در ذهن میزنند و هر یک سهمی کوچک از وجود آدم برمیگیرند و ذره ذره میبرند از این باور به معدودی تصور ساده، که در صورت تمایل به آبرومندانه زیستن و آسان مردن باید به ریسمان آنها چنگ زد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 42 سخن بگوییم!چنین باد. و چقدر آسان است سخن گفتن[...] پس از شامی مفصل، دویست پا بالاتر از سطح دریا، با جعبهای سیگار مرغوب دم دست، در شامگاه متبرک شادابی و نور ستاره که بر آنمان میدارد تا از یاد ببریم که اینجا نصیبی جز رنج نداریم و باید در پرتو نور ستارگان راهمان را پیدا کنیم، مراقب هر لحظه پر ارزش و هر گام برنگشتنی باشیم و ضمن چشم داشتن به برق اندک امیدی از سوی آنان که از چپ و راست بازو به بازویشان میساییم، امیدوار باشیم که عاقبت به خیر از این دنیا میرویم-که البته اطمینان چندانی هم به این امر در میانه نیست. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 21 آن حقیقت بر خلاف آنچه که آدمیان میپندارند، اغلب آفتابی نمیشود. در خطر ماجراها و توفانها هزار نکته باریکتر از مو هست، و تنها گاه و بیگاه در چهره واقعهها خشونت نیتی شیطانی نمودار میگردد-همان چیز وصفناپذیر که خود را به ذهن و دل آدمی تحمیل میکند و معلوم میشود که این گره کور حادثات یا این قهر عناصر اربعه با نیتی شیطانی و نیرویی مهارناشدنی به سوی او میآید، و با ستمی عنان گسیخته که سر آن دارد تا بساط بیم و امید او و درد خستگی و آرزویش را برای نهادن سر راحت بر بالینی بر هم زند و تمامی آنچه دیده و شناخته و دوست داشته و لذت برده و کینه ورزیده را خرد سازد، ویران کند، به فنا بسپارد-همه آن چیزهایی که ارزشمند و ضروری است : آفتاب، یادها، آینده-و جهان نفیس را با عمل ساده و هراسناک گرفتن جان او از پیش چشمانش یکسره بزداید. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 22 خطر هنگامی که دیده نشود، ابهام ناقص اندیشه انسان را دارد. ترس سایهآلود میشود. و تخیل، این دشمن آدمیزاد و پدر تمامی وحشتها، دستنخورده در عمق عاطفه بی رمق فرو مینشیند و میآرامد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 54 امید محال داشتم - امید فرونشاندن آنچه سرسختترین شبح آفرینش انسان است، فرونشاندن تردیدی ناآرام که چون مه قد برمیافرازد و چون کرم رازناک و جونده است و بیش از حقیقت مرگ بر جان آدم لرزه میافکند - تردید پادشاهی خودکامه، که بر سریر آدابی ثابت تکیه زده است. و این سختترین چیزی است که پای آدم به آن بند میشود. چیزی که مایه هراسهای غوغایی و شرارتهای آرام و ناچیز و بیآزار. است. سایه واقعی فاجعه است. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 135 شگفتا که با چشم نیمبسته و گوش ناشنوا و اندیشه خفته عمر را سر میآوریم. شاید مصلحت هم چنین اقتضا کند. چه بسا که همین حالت بیعملی است که زندگی را برای اکثریتی بیشمار قابل تحمل و پذیرا میسازد. 0 3 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 86 امید رو به افول میرود، میل به آرامش شدیدتر میشود، تا اینکه عاقبت میل به زندگی را نیز مغلوب میکند. 0 18 مهدی حیدری 3 روز پیش لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 165 تنها به هنگام کوشیدنمان برای زورآزمایی با نیاز اصیل انسانی دیگر است که درمییابیم چقدر درکناشدنی و لغزان و مهآلودند آدمهایی که در دیدن ستارگان و احساس گرمای آفتاب با ما سهیمند. گویا تنهایی شرط سخت و مطلق هستی است. 0 24
بریدههای کتاب لرد جیم مهدی حیدری 3 روز پیش لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 193 انسانی که به دنیا میآید، مانند آدمی که به دریا میافتد، به رویا میافتد. اگر بکوشد خود را بیرون آورد، آنطور که آدمهای بیتجربه میکوشند چنین کنند، غرق میشود. 0 5 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 49 لعنت بر باورها! که ولگردان و خانه به دوشانیاند که حلقه بر در ذهن میزنند و هر یک سهمی کوچک از وجود آدم برمیگیرند و ذره ذره میبرند از این باور به معدودی تصور ساده، که در صورت تمایل به آبرومندانه زیستن و آسان مردن باید به ریسمان آنها چنگ زد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 42 سخن بگوییم!چنین باد. و چقدر آسان است سخن گفتن[...] پس از شامی مفصل، دویست پا بالاتر از سطح دریا، با جعبهای سیگار مرغوب دم دست، در شامگاه متبرک شادابی و نور ستاره که بر آنمان میدارد تا از یاد ببریم که اینجا نصیبی جز رنج نداریم و باید در پرتو نور ستارگان راهمان را پیدا کنیم، مراقب هر لحظه پر ارزش و هر گام برنگشتنی باشیم و ضمن چشم داشتن به برق اندک امیدی از سوی آنان که از چپ و راست بازو به بازویشان میساییم، امیدوار باشیم که عاقبت به خیر از این دنیا میرویم-که البته اطمینان چندانی هم به این امر در میانه نیست. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 21 آن حقیقت بر خلاف آنچه که آدمیان میپندارند، اغلب آفتابی نمیشود. در خطر ماجراها و توفانها هزار نکته باریکتر از مو هست، و تنها گاه و بیگاه در چهره واقعهها خشونت نیتی شیطانی نمودار میگردد-همان چیز وصفناپذیر که خود را به ذهن و دل آدمی تحمیل میکند و معلوم میشود که این گره کور حادثات یا این قهر عناصر اربعه با نیتی شیطانی و نیرویی مهارناشدنی به سوی او میآید، و با ستمی عنان گسیخته که سر آن دارد تا بساط بیم و امید او و درد خستگی و آرزویش را برای نهادن سر راحت بر بالینی بر هم زند و تمامی آنچه دیده و شناخته و دوست داشته و لذت برده و کینه ورزیده را خرد سازد، ویران کند، به فنا بسپارد-همه آن چیزهایی که ارزشمند و ضروری است : آفتاب، یادها، آینده-و جهان نفیس را با عمل ساده و هراسناک گرفتن جان او از پیش چشمانش یکسره بزداید. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 22 خطر هنگامی که دیده نشود، ابهام ناقص اندیشه انسان را دارد. ترس سایهآلود میشود. و تخیل، این دشمن آدمیزاد و پدر تمامی وحشتها، دستنخورده در عمق عاطفه بی رمق فرو مینشیند و میآرامد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 54 امید محال داشتم - امید فرونشاندن آنچه سرسختترین شبح آفرینش انسان است، فرونشاندن تردیدی ناآرام که چون مه قد برمیافرازد و چون کرم رازناک و جونده است و بیش از حقیقت مرگ بر جان آدم لرزه میافکند - تردید پادشاهی خودکامه، که بر سریر آدابی ثابت تکیه زده است. و این سختترین چیزی است که پای آدم به آن بند میشود. چیزی که مایه هراسهای غوغایی و شرارتهای آرام و ناچیز و بیآزار. است. سایه واقعی فاجعه است. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 135 شگفتا که با چشم نیمبسته و گوش ناشنوا و اندیشه خفته عمر را سر میآوریم. شاید مصلحت هم چنین اقتضا کند. چه بسا که همین حالت بیعملی است که زندگی را برای اکثریتی بیشمار قابل تحمل و پذیرا میسازد. 0 3 مهدی حیدری 1404/1/31 لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 86 امید رو به افول میرود، میل به آرامش شدیدتر میشود، تا اینکه عاقبت میل به زندگی را نیز مغلوب میکند. 0 18 مهدی حیدری 3 روز پیش لرد جیم جوزف کنراد 3.8 1 صفحۀ 165 تنها به هنگام کوشیدنمان برای زورآزمایی با نیاز اصیل انسانی دیگر است که درمییابیم چقدر درکناشدنی و لغزان و مهآلودند آدمهایی که در دیدن ستارگان و احساس گرمای آفتاب با ما سهیمند. گویا تنهایی شرط سخت و مطلق هستی است. 0 24