بریده کتابهای پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو زهرا بوداغی 1403/8/2 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 141 «... هیچ بعید نیست که وقتی مشغول دستکاری قرصها بودهای، کسی تو را دیده باشد.» «محال است. هیچکس آن دور و بر نبود.» «بالکن پشت پنجره را فراموش نکن. ممکن است کسی از آنجا به داخل اتاق سرک کشیده باشد. یا ... کسی چه میداند؟ ممکن است یک نفر از سوراخ کلید به داخل اتاق نگاهی انداخته باشد.» «فک. و ذکرت شده سوراخ کلید، پوآرو. مردم آنقدرها که تو فکر میکنی وقتشان را به دیدزدن از توی سوراخ کلید نمی گذرانند.» 0 0 زهرا بوداغی 1403/7/28 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 18 « ... تو همیشه احساساتی را که خودت تجربه کردهای به دیگران هم نسبت میدهی. هیستینگز شاد بود، پس همه شاد بودند!» 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 239 به باور من، آدمی نباید قانون را با دست خودش به اجرا دربیاورد ... اما از طرف دیگر، من خودم قانون هستم! 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 218 او از خون و خشونت نفرت داشت و این حساسیت همیشه اعتبار او را خدشهدار میکرد. او، باید گفت به شکل ناخودآگاه، همیشه درصدد بود با اظهار بیباکی و بیرحمی، خود را از این بار جانفرسا برهاند. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/1 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 108 تو درستبشو نیستی. آرتروز سر تا پایت را گرفته و ناتوان و درمانده این گوشه افتادهای، اما هنوز میخواهی همهی کارها را به تنهایی پیش ببری. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 237 میدانم که باید به شقیقهاش شلیک میکردم، اما نتوانستم خودم را قانع کنم که نتیجهی کار چنین کج و نامتقارن و چنین بیحساب و کتاب باشد. نه. پس با رعایت تمام قواعد تقارن، درست به وسط پیشانیاش شلیک کردم ... 0 0 زهرا بوداغی 1403/7/30 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 80 فردای آن روز، جرئت به خرج دادم و فکری را که دو سه باز به ذهنم خطور کرده بود بر زبان آوردم، البته با اندکی تردید، چون آدم هیچوقت نمیداند پوآرو چه واکنشی نشان خواهد داد! 0 1 زهرا بوداغی 1403/8/1 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 113 نگران نباشید، کاپیتان هیستینگز. آدمهایی که با آه و نالههای دلخراش از "پایاندادن به همهچیز" حرف میزنند حتی یک لحظه هم به عملیکردن حرفهای خود فکر نمیکنند. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 177 حرفهایش حسابی کفرم را درآورد. به نظر من کاملاً درست است که بسیاری از مردان از مرگ همسرشان چندان دلشکسته نمیشوند و همه هم کموبیش از این حقیقت خبر دارند. اما این یکی دیگر خیلی بیشرمانه بود. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 216 هیستینگز، بیشک حالا دیگر درک میکنی که هر آدمی یک قاتل بالقوه است. هرازگاهی میل به کشتن دیگری (و نه ارادهی قتل او) در نهاد آدمی سربرمیآورد. 0 0
بریده کتابهای پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو زهرا بوداغی 1403/8/2 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 141 «... هیچ بعید نیست که وقتی مشغول دستکاری قرصها بودهای، کسی تو را دیده باشد.» «محال است. هیچکس آن دور و بر نبود.» «بالکن پشت پنجره را فراموش نکن. ممکن است کسی از آنجا به داخل اتاق سرک کشیده باشد. یا ... کسی چه میداند؟ ممکن است یک نفر از سوراخ کلید به داخل اتاق نگاهی انداخته باشد.» «فک. و ذکرت شده سوراخ کلید، پوآرو. مردم آنقدرها که تو فکر میکنی وقتشان را به دیدزدن از توی سوراخ کلید نمی گذرانند.» 0 0 زهرا بوداغی 1403/7/28 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 18 « ... تو همیشه احساساتی را که خودت تجربه کردهای به دیگران هم نسبت میدهی. هیستینگز شاد بود، پس همه شاد بودند!» 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 239 به باور من، آدمی نباید قانون را با دست خودش به اجرا دربیاورد ... اما از طرف دیگر، من خودم قانون هستم! 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 218 او از خون و خشونت نفرت داشت و این حساسیت همیشه اعتبار او را خدشهدار میکرد. او، باید گفت به شکل ناخودآگاه، همیشه درصدد بود با اظهار بیباکی و بیرحمی، خود را از این بار جانفرسا برهاند. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/1 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 108 تو درستبشو نیستی. آرتروز سر تا پایت را گرفته و ناتوان و درمانده این گوشه افتادهای، اما هنوز میخواهی همهی کارها را به تنهایی پیش ببری. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 237 میدانم که باید به شقیقهاش شلیک میکردم، اما نتوانستم خودم را قانع کنم که نتیجهی کار چنین کج و نامتقارن و چنین بیحساب و کتاب باشد. نه. پس با رعایت تمام قواعد تقارن، درست به وسط پیشانیاش شلیک کردم ... 0 0 زهرا بوداغی 1403/7/30 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 80 فردای آن روز، جرئت به خرج دادم و فکری را که دو سه باز به ذهنم خطور کرده بود بر زبان آوردم، البته با اندکی تردید، چون آدم هیچوقت نمیداند پوآرو چه واکنشی نشان خواهد داد! 0 1 زهرا بوداغی 1403/8/1 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 113 نگران نباشید، کاپیتان هیستینگز. آدمهایی که با آه و نالههای دلخراش از "پایاندادن به همهچیز" حرف میزنند حتی یک لحظه هم به عملیکردن حرفهای خود فکر نمیکنند. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 177 حرفهایش حسابی کفرم را درآورد. به نظر من کاملاً درست است که بسیاری از مردان از مرگ همسرشان چندان دلشکسته نمیشوند و همه هم کموبیش از این حقیقت خبر دارند. اما این یکی دیگر خیلی بیشرمانه بود. 0 0 زهرا بوداغی 1403/8/3 پرده: آخرین پرونده هرکول پوآرو آگاتا کریستی 4.1 7 صفحۀ 216 هیستینگز، بیشک حالا دیگر درک میکنی که هر آدمی یک قاتل بالقوه است. هرازگاهی میل به کشتن دیگری (و نه ارادهی قتل او) در نهاد آدمی سربرمیآورد. 0 0