بریده‌های کتاب حرف هایی که کاش می زدم

شاید بتونی بیشتر وجودم رو بگیری،ولی هیچ وقت نمی تونی همه ی وجودم رو بگیری بماند یادگار 29/۴/۱۴۰۳

خانواده می تونه به معنا کسی باشه که حاضرین براش بجنگین.

تو یه "شاهکار متحرکی"

تو الان دیگه جز خانواده من هستی. چون ما همگی حاضریم برات همه کار بکنیم. هر چیزی که لازم داشته باشی برات فراهم میکنیم. ما همیشه کنارتیم. [شاید هم ما نه من√🥺]

از این دنیا خوشم نمیاد بخاطر همین دنیای خودمو ساختم.

همشون ازم می‌پرسن که خودتُ ده سال دیگه کجا می‌بینی؟ حقیقتاً نمی‌دونم؛ چون یک‌سال پیش خودمو اینجا نمی‌دیدم!

از این دنیا خوشم نمیاد بخاطر همین دنیای خودمو ساختم.

الان دیگه فقط یه غریبه‌ای که از تموم اسرار و رؤیاهای من با خبره.

خدا لعنتش کنه چرا ذهنم انقد پر از افکار بی ربطه قوه تخیلم زده به سرش و من دارم سعی میکنم حواسم به تکلیف ریاضیم باشه

صدای سکوت وقتی از همیشه بلند تره که همه ولت کردن و تو نمیدونی چرا _افکاری که مدام تو سرم هستن

ـ خودم قبل از همه، نیمه‌ی گمشده‌ی خودم بودم!

قبل از اینه عاشق بدنت و کیف پولت بشم عاشق ذهن و روحت شدم.

همه شون ازم میپرسن که خودت ده سال دیگه کجا میبینی؟ حقیقتا نمی دونم چون یه سال پیش خودم اینجا نمی دیدم.

جای مورد علاقم هرجاییه که با تو باشم.