بریدهای از کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
20 ساعت پیش
صفحۀ 201
پس از آنکه بند کارد را روی دسته پارو وارسی کرد گفت: کاشکی یک تکه سنگ داشتم کارده رو تیز میکردم باید یک سنگ با خودم می آوردم با خود گفت که باید خیلی چیزها با خودت می آوردی ولی نیاوردی، پیرمرد. حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری ببین با آنچه داری چکار می توانی بکنی.
پس از آنکه بند کارد را روی دسته پارو وارسی کرد گفت: کاشکی یک تکه سنگ داشتم کارده رو تیز میکردم باید یک سنگ با خودم می آوردم با خود گفت که باید خیلی چیزها با خودت می آوردی ولی نیاوردی، پیرمرد. حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری ببین با آنچه داری چکار می توانی بکنی.
(0/1000)
سید محمد بهروزنژاد
15 ساعت پیش
0