بریدهای از کتاب کتیبه ای برآسمان: خاطرات سرتیپ 2 خلبان اکبر صیاد بورانی اثر میرعمادالدین فیاضی
1404/2/25
صفحۀ 216
... علی [بصیرت] نشست و از خاطراتش گفت. از موقعی گفت که من [اکبر صیاد بورانی] در پایگاه مهرآباد برای خلبانی کابین یک آموزش میدیدم و خودش برای خلبانی کابین دو. آن موقع کمی تپل بود. یک روز که تیمسار خاتمی، فرمانده وقت نیروی هوایی، از گردان آموزشی بازدید میکرد، دید علی وزنش زیاد است، به او گفت: «بعداً بیا با تو کار دارم.» علی رفت. خاتمی او را سوار هلیکوپتر کرد و برد در کوههای اطراف طالقان، جیبهایش را خالی کرد و جایی پیادهاش کرد که تا دو روز به آبادیای دسترسی نداشته باشد. گفت که باید خودت را لاغر کنی. دو روز طول کشید تا علی خودش را رساند کنار جاده. یکی هم کمکش کرد تا رسید تهران. سر این موضوع کلی با هم خندیدیم.
... علی [بصیرت] نشست و از خاطراتش گفت. از موقعی گفت که من [اکبر صیاد بورانی] در پایگاه مهرآباد برای خلبانی کابین یک آموزش میدیدم و خودش برای خلبانی کابین دو. آن موقع کمی تپل بود. یک روز که تیمسار خاتمی، فرمانده وقت نیروی هوایی، از گردان آموزشی بازدید میکرد، دید علی وزنش زیاد است، به او گفت: «بعداً بیا با تو کار دارم.» علی رفت. خاتمی او را سوار هلیکوپتر کرد و برد در کوههای اطراف طالقان، جیبهایش را خالی کرد و جایی پیادهاش کرد که تا دو روز به آبادیای دسترسی نداشته باشد. گفت که باید خودت را لاغر کنی. دو روز طول کشید تا علی خودش را رساند کنار جاده. یکی هم کمکش کرد تا رسید تهران. سر این موضوع کلی با هم خندیدیم.
محمدرضا شمس اشکذری
1404/2/26
1