بریدهای از کتاب صراط اثر علی صفایی حائری
1403/10/8
صفحۀ 139
هنگامی که تو تمام میشوی و نیست می شوی و به عجز می رسی تازه شروع قدرت است و اوج نیرومندی و آغاز هستی که فنا شرط بقاست. وقتی دیوار وجود تو در هم میریزد آن وقت با توانی دیگر راه می افتی که تمام فشارها به همین خاطر بود که این دیوارها بشکند و تو به این وسعت راه یابی و این جاست که در ناامیدی امید است و آنجا که ناامیدتری امیدوارتر خواهی شد. کسی که جز او نمی شناسد و جز او دستگیری نمی بیند این وجود به توحید رسیده، رها نمی شود. او را پروریده اند که نگهدار باشند چگونه پس از پرورش رهایش می کنند و کنارش می گذارند.
هنگامی که تو تمام میشوی و نیست می شوی و به عجز می رسی تازه شروع قدرت است و اوج نیرومندی و آغاز هستی که فنا شرط بقاست. وقتی دیوار وجود تو در هم میریزد آن وقت با توانی دیگر راه می افتی که تمام فشارها به همین خاطر بود که این دیوارها بشکند و تو به این وسعت راه یابی و این جاست که در ناامیدی امید است و آنجا که ناامیدتری امیدوارتر خواهی شد. کسی که جز او نمی شناسد و جز او دستگیری نمی بیند این وجود به توحید رسیده، رها نمی شود. او را پروریده اند که نگهدار باشند چگونه پس از پرورش رهایش می کنند و کنارش می گذارند.
زهرا اکبری🦋
1403/10/8
0