بریده‌ای از کتاب اکو: داستان آیوی اثر پام مونیوس رایان

پرتقال

پرتقال

1404/3/28

بریدۀ کتاب

صفحۀ 60

«چرا همش ازم قول می‌گیری؟» سوزان شانه بالا انداخت؛«آخه... بعضی وقتا آدما می‌گن دوباره می‌بینیشون... ولی دیگه اونا رو نمی‌بینی!»

«چرا همش ازم قول می‌گیری؟» سوزان شانه بالا انداخت؛«آخه... بعضی وقتا آدما می‌گن دوباره می‌بینیشون... ولی دیگه اونا رو نمی‌بینی!»

12

1

(0/1000)

نظرات