بریده‌ای از کتاب اعتراف اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی

hanieh

hanieh

1403/2/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 39

اگر فقط فهمیده بودم که زندگی معنا ندارد می‌توانستم این را با آرامش پذیرا شوم می‌توانستم قبول کنم که این تقدیر من است ولی حالا نمی‌توانستم آرام بگیرم اگر همانند انسانی بودم که در جنگل زندگی می‌کند و می‌داند راه خروج از این جنگل وجود ندارد آنگاه می‌توانستم زندگی کنم ولی من همانند انسانی بودم که در جنگل گم شده و از اینکه گم شده و وحشت کرده و با آنکه می‌داند هرگاهش بیشتر از او را گمگشته می‌کند ولی از حرکت هم نمی‌تواند دست بردارد

اگر فقط فهمیده بودم که زندگی معنا ندارد می‌توانستم این را با آرامش پذیرا شوم می‌توانستم قبول کنم که این تقدیر من است ولی حالا نمی‌توانستم آرام بگیرم اگر همانند انسانی بودم که در جنگل زندگی می‌کند و می‌داند راه خروج از این جنگل وجود ندارد آنگاه می‌توانستم زندگی کنم ولی من همانند انسانی بودم که در جنگل گم شده و از اینکه گم شده و وحشت کرده و با آنکه می‌داند هرگاهش بیشتر از او را گمگشته می‌کند ولی از حرکت هم نمی‌تواند دست بردارد

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.