بریدهای از کتاب ده گفتار: تقوا، فرضیه علم و ... اثر مرتضی مطهری
1403/10/21
صفحۀ 304
مرحوم ملک الشعراء بهار قصیده مستزادی دارد در مذمّت و شکایت از عوام، میگوید: - از عوام است هرآن بد که رود بر اسلام داد از دست عوام - کار اسلام ز غوغای عوام است تمام داد از دست عوام - زآنچه پیغمبر گفته است و در او نیست شکی نپذیرند یکی - وحی مُنزل شمرند آنچه شنیدند از مام داد از دست عوام - عاقل ار بسمله خواند به هوایش نچمند همچو غولان برمند - غول اگر قصد کند گرد شوند از در و بام داد از دست عوام - عاقل آن به که همه عمر نیارد به زبان نام این بی ادبان - که در این قوم نه عقل است و نه ننگ است و نه نام داد از دست عوام - دل من خون شد در آرزوی فهم درست ای جگر نوبت توست - جان به لب آمد و نشنید کسی جان کلام داد از دست عوام - غم دل با که بگویم که دلم خون نکند غمم افزون نکند - سر فرو برد به چاه و غم دل گفت امام داد از دست عوام - پیش جُهّال ز دانش نسرایید سخن پند گیرید ز من - که حرام است حرام است حرام است حرام داد از دست عوام
مرحوم ملک الشعراء بهار قصیده مستزادی دارد در مذمّت و شکایت از عوام، میگوید: - از عوام است هرآن بد که رود بر اسلام داد از دست عوام - کار اسلام ز غوغای عوام است تمام داد از دست عوام - زآنچه پیغمبر گفته است و در او نیست شکی نپذیرند یکی - وحی مُنزل شمرند آنچه شنیدند از مام داد از دست عوام - عاقل ار بسمله خواند به هوایش نچمند همچو غولان برمند - غول اگر قصد کند گرد شوند از در و بام داد از دست عوام - عاقل آن به که همه عمر نیارد به زبان نام این بی ادبان - که در این قوم نه عقل است و نه ننگ است و نه نام داد از دست عوام - دل من خون شد در آرزوی فهم درست ای جگر نوبت توست - جان به لب آمد و نشنید کسی جان کلام داد از دست عوام - غم دل با که بگویم که دلم خون نکند غمم افزون نکند - سر فرو برد به چاه و غم دل گفت امام داد از دست عوام - پیش جُهّال ز دانش نسرایید سخن پند گیرید ز من - که حرام است حرام است حرام است حرام داد از دست عوام
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.