بریدۀ کتاب
1403/6/21
3.2
4
صفحۀ 29
باید برم زیرزمین پای چرککردهی یوز ضماد روغن و تخم کتان ببندم. کبک دادمش جان بگیرد اما گوشت سرد شکمش سفت کرد. زخم آماسیده. مجبورم شکم را روان کنم. باید برگ سنا بکوبم بریزم به آبش. شکمش باز خالی میشود اما چاره چیست. حرامزادهی گرسنه زخمی هم که باشد سگ هار میشود. طول کشید شکمش کوچک کنم تا نیاز نباشد به صید زیاد. چربی گردنش پیش از همه رفت. گربهای است حالا در لباس پلنگ. قحطی شوخی ندارد. مردم افتادهاند به جان طیور و بهایم که هیچ، به جان هم.
باید برم زیرزمین پای چرککردهی یوز ضماد روغن و تخم کتان ببندم. کبک دادمش جان بگیرد اما گوشت سرد شکمش سفت کرد. زخم آماسیده. مجبورم شکم را روان کنم. باید برگ سنا بکوبم بریزم به آبش. شکمش باز خالی میشود اما چاره چیست. حرامزادهی گرسنه زخمی هم که باشد سگ هار میشود. طول کشید شکمش کوچک کنم تا نیاز نباشد به صید زیاد. چربی گردنش پیش از همه رفت. گربهای است حالا در لباس پلنگ. قحطی شوخی ندارد. مردم افتادهاند به جان طیور و بهایم که هیچ، به جان هم.
فاطمه شاهواری
1403/6/22
0