بریده‌ای از کتاب مرگ به وقت بهار اثر مرسه رودوردا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 77

بچه که بودم، حتی با اینکه از شب می‌ترسیدم، بیشتر از روز دوستش داشتم چون در روشنایی روز همه چیز زیادی واضح بود و زشتیِ مطلق و لاعلاج بعضی چیزها بیش از حد به چشم می‌آمد.

بچه که بودم، حتی با اینکه از شب می‌ترسیدم، بیشتر از روز دوستش داشتم چون در روشنایی روز همه چیز زیادی واضح بود و زشتیِ مطلق و لاعلاج بعضی چیزها بیش از حد به چشم می‌آمد.

284

38

(0/1000)

نظرات

این منم 😢

1

من با اینکه بزرگ شدم بازم اینجوریم🥺
شب>>>>>>

1

김소희

김소희

1403/5/14

🥺🥺

1