بریده‌ای از کتاب جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 249

بعضی ها هستند که زودتر از طبیعتشان پیر می شوند. مرگان هم یکی از همین ها بود. اما نباید باور کرد که جوانی، پیش از وقت، در اینجور آدم ها میمیرد. نه! جوانی پنهان می شود و می ماند. مثل چیزی که شرمنده شده باشد، در دهلیزهای پیچاپیچ روح، رخ پنهان می کند. چهره نشان نمی دهد، اما هست. هست و همیشه در کمین است و پی فرصتی است، یا مهلتی، تا خود را بروز دهد. چشم به راه است و همینکه روزگار نقاب عبوس را از چهره آدم پس بزند، جوانی هم زبانه می کشد و نقاب کدورت را بی باقی می درد.

بعضی ها هستند که زودتر از طبیعتشان پیر می شوند. مرگان هم یکی از همین ها بود. اما نباید باور کرد که جوانی، پیش از وقت، در اینجور آدم ها میمیرد. نه! جوانی پنهان می شود و می ماند. مثل چیزی که شرمنده شده باشد، در دهلیزهای پیچاپیچ روح، رخ پنهان می کند. چهره نشان نمی دهد، اما هست. هست و همیشه در کمین است و پی فرصتی است، یا مهلتی، تا خود را بروز دهد. چشم به راه است و همینکه روزگار نقاب عبوس را از چهره آدم پس بزند، جوانی هم زبانه می کشد و نقاب کدورت را بی باقی می درد.

3

24

(0/1000)

نظرات

الحق جمله بندی های آقای دولت‌آبادی در ادبیات معاصر بی‌نظیره!

0