بریده‌ای از کتاب بیروت 75 اثر غاده السمان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 40

عشقم به ماه کم نشد آن‌گاه که فهمیدم اختری از سیماب و سیم و عاج و عطر نیست، بلکه کره خاکی و خاموش دیگری است مثل زمین، پر از گردوخاک و صخره و شن چرا دلبستگی‌ام کم شود؟ در عشقم به حمیده هم خللی راه نیافت وقتی بو بردم انگل دارد و درون آن تن زیبایش که هر شب برایش شعری می‌نویسم، مشتی جاندار کریه و هولناک در هم می‌لولند. تخیل لزوما وارونه حقیقت نیست، بلکه روی دیگر آن است.

عشقم به ماه کم نشد آن‌گاه که فهمیدم اختری از سیماب و سیم و عاج و عطر نیست، بلکه کره خاکی و خاموش دیگری است مثل زمین، پر از گردوخاک و صخره و شن چرا دلبستگی‌ام کم شود؟ در عشقم به حمیده هم خللی راه نیافت وقتی بو بردم انگل دارد و درون آن تن زیبایش که هر شب برایش شعری می‌نویسم، مشتی جاندار کریه و هولناک در هم می‌لولند. تخیل لزوما وارونه حقیقت نیست، بلکه روی دیگر آن است.

29

2

(0/1000)

نظرات