بریدۀ کتاب

مهران داودی

2 روز پیش

همت به روایت همسر شهید
بریدۀ کتاب

صفحۀ 12

برادر همت !شما اینحا چکار می کنید جوان انگار بدش آمده باشد از حرف او ابروهایش را در هم‌ کشید و‌ گفت من همت نیستم من عبدالحسین زیدم. دفعه دهم بود ? دوازدهم یا سیزدهم... دیگر حساب از دستش در رفته بود. از صبح تا حالا از اول به آخر از آخر به اول اصلا چرا چنین خوابی ببیند? او‌که با این بنده خدا حسابی ندارد ! از او چیزی نمی داند جز اینکه "بد اخلاق است" ,شلوار کردی می پوشد و با چشن بسته راه می رود.

برادر همت !شما اینحا چکار می کنید جوان انگار بدش آمده باشد از حرف او ابروهایش را در هم‌ کشید و‌ گفت من همت نیستم من عبدالحسین زیدم. دفعه دهم بود ? دوازدهم یا سیزدهم... دیگر حساب از دستش در رفته بود. از صبح تا حالا از اول به آخر از آخر به اول اصلا چرا چنین خوابی ببیند? او‌که با این بنده خدا حسابی ندارد ! از او چیزی نمی داند جز اینکه "بد اخلاق است" ,شلوار کردی می پوشد و با چشن بسته راه می رود.

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.