بریدۀ کتاب

روشنا

1402/7/18

شهر خرس
بریدۀ کتاب

صفحۀ 70

از روزی که بچه‌دار شده، ثانیه‌ای نیست که احساس نکند مادر بدی است. به خاطر هرچیز کوچکی، هر درک نکردنی، هر ناشکیبایی‌ای، ندانستن همه چیز، درست نکردن ناهارهای بهتر، اینکه هنوز هم بیشتر از اینکه یک مادر خانه‌دار باشد زندگی بیرونش را دارد، به خاطر همه‌ی این‌ها، فکر می‌کند مادر بدی است. حرف‌های زنان دیگر بیورن‌استاد را می‌شنود که پشت سرش می‌گویند: «آره، ولی می‌دونی اون همه‌اش سرکاره، می‌تونی تصور کنی؟» هر چقدر هم به این حرف‌ها اهمیت ندهی، باز هم بعضی از آن‌ها ناراحتت می‌کنند. پ.ن: چه قدر زندگی برای زنان پر از چالشه... پ.ن.۲: بکمن اینا رو از کجا میدونه؟ 🥲

از روزی که بچه‌دار شده، ثانیه‌ای نیست که احساس نکند مادر بدی است. به خاطر هرچیز کوچکی، هر درک نکردنی، هر ناشکیبایی‌ای، ندانستن همه چیز، درست نکردن ناهارهای بهتر، اینکه هنوز هم بیشتر از اینکه یک مادر خانه‌دار باشد زندگی بیرونش را دارد، به خاطر همه‌ی این‌ها، فکر می‌کند مادر بدی است. حرف‌های زنان دیگر بیورن‌استاد را می‌شنود که پشت سرش می‌گویند: «آره، ولی می‌دونی اون همه‌اش سرکاره، می‌تونی تصور کنی؟» هر چقدر هم به این حرف‌ها اهمیت ندهی، باز هم بعضی از آن‌ها ناراحتت می‌کنند. پ.ن: چه قدر زندگی برای زنان پر از چالشه... پ.ن.۲: بکمن اینا رو از کجا میدونه؟ 🥲

12

(0/1000)

نظرات

بکمن خیلی عجیبه. آینه احساسات بشریه انگار

1