بریدهای از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است اثر زینب عرفانیان
1404/4/26
صفحۀ 152
آن روز در خانه راه رفت، سرفه کرد، خندید، دورم گشت، شعر خواند؛ ولی من از دیدنش سیر نشدم. - چندین جوان مه جبین / خوابیدهاند زیر زمین. باور نداری، رو ببین / رفتند و ما هم میرویم. خواند و سوختم. خواند و قد رعنایش را نگاه کردم.
آن روز در خانه راه رفت، سرفه کرد، خندید، دورم گشت، شعر خواند؛ ولی من از دیدنش سیر نشدم. - چندین جوان مه جبین / خوابیدهاند زیر زمین. باور نداری، رو ببین / رفتند و ما هم میرویم. خواند و سوختم. خواند و قد رعنایش را نگاه کردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.