بریدۀ کتاب
1402/7/2
4.0
134
صفحۀ 122
ولی پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند. اما کسی چه میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن وقت اگر بخت یاری کرد آمادهای. متن اصلی: But, he thought, I keep them with precision. Only I have no luck anymore. But who knows? Maybe today. Every day is a new day. It is better to be lucky. But I would rather be exact. Then when luck comes you are ready. پ.ن: ترجمه خوبیه ولی باز هم به پای خود همینگوی نمیرسه 🫠 با نثر همینگوی میتونی صدای همهچیز رو بشنوی حتی نفسهای پیرمرد...
ولی پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند. اما کسی چه میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن وقت اگر بخت یاری کرد آمادهای. متن اصلی: But, he thought, I keep them with precision. Only I have no luck anymore. But who knows? Maybe today. Every day is a new day. It is better to be lucky. But I would rather be exact. Then when luck comes you are ready. پ.ن: ترجمه خوبیه ولی باز هم به پای خود همینگوی نمیرسه 🫠 با نثر همینگوی میتونی صدای همهچیز رو بشنوی حتی نفسهای پیرمرد...
نظرات
1402/7/2
ترجمه من: ولی او فکر کرد: من اونا رو دقیق میزان میکنم. فقط موضوع اینه که دیگه بخت یارم نیست. ولی کی میدونه؟ شاید امروز بخت بهم رو کرد. هر روز روز جدید و متفاوتیه. خیلی خوبه که بخت باهات یار باشه ولی من ترجیح میدم آدم دقیقی باشم. این طوری زمانی که بخت بهت رو کنه، واسش آمادهای.
0
1402/7/9
0