بریدۀ کتاب
1403/8/18
صفحۀ 129
آه، مادر... مادر... مادر... چرا نباید سرم را روی دامنت بگذارم و زار زار گریه کنم؟ برای چه باید ادای آدمهای قوی و خوددار را در بیاورم؟ دلم میخواهد گریه کنم و تو دلداریام بدهی. دلم میخواهد بپرم بغلت و سرم را نوازش کنی. به سن و سالم نگاه نکن، راستش خیلی چیزهای بچگی در من باقی مانده است. من هنوز کودکم.
آه، مادر... مادر... مادر... چرا نباید سرم را روی دامنت بگذارم و زار زار گریه کنم؟ برای چه باید ادای آدمهای قوی و خوددار را در بیاورم؟ دلم میخواهد گریه کنم و تو دلداریام بدهی. دلم میخواهد بپرم بغلت و سرم را نوازش کنی. به سن و سالم نگاه نکن، راستش خیلی چیزهای بچگی در من باقی مانده است. من هنوز کودکم.
(0/1000)
شقایق
1403/8/19
0