بریدهای از کتاب جنگ و صلح اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی
1404/7/9 - 12:50
صفحۀ 311
میبینم که کارها همه رو براه است و همه شاد و خندانند، ولی یکهو میبینم که از همه چیز سیر شدهام و همه ناگریز میمیرند. یک روز همه رفتند تفریح و من نرفتم. در جمع آنها موسیقی بود و من از بیحوصلگی داشتم دق میکردم.
میبینم که کارها همه رو براه است و همه شاد و خندانند، ولی یکهو میبینم که از همه چیز سیر شدهام و همه ناگریز میمیرند. یک روز همه رفتند تفریح و من نرفتم. در جمع آنها موسیقی بود و من از بیحوصلگی داشتم دق میکردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
