بریده‌ای از کتاب جایی که فقط خودمان می دانیم اثر مورین گو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 44

این یک فرصت جدید بود.اینطور میتوانستم به جای دانشگاه برم سرکار.حتی اگر خانواده هم می‌فهمیدند،خب...دیگر میتوانستم از پس مخارجم بربیایم.تا آخر عمر که نمی‌توانستم مطابق میل آنها زندگی کنم.دلشان میخواست من در دانشگاه تجارت،مهندسی یا هرچیز دیگری بخوانم.اینکه آنها ثبات را به هیجان ترجیح میدادند به این معنی نبود که من هم باید همین کار را بکنم...

این یک فرصت جدید بود.اینطور میتوانستم به جای دانشگاه برم سرکار.حتی اگر خانواده هم می‌فهمیدند،خب...دیگر میتوانستم از پس مخارجم بربیایم.تا آخر عمر که نمی‌توانستم مطابق میل آنها زندگی کنم.دلشان میخواست من در دانشگاه تجارت،مهندسی یا هرچیز دیگری بخوانم.اینکه آنها ثبات را به هیجان ترجیح میدادند به این معنی نبود که من هم باید همین کار را بکنم...

81

11

(0/1000)

نظرات

Satoru

Satoru

3 روز پیش

👌👌👌

0