بریده‌ای از کتاب آبشار یخ اثر متیو جی. کربی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 12

کاش ظرافت و زیبایی او را داشتم، اما چهره ی من معمولی است. زمانی که پدر نگاهم می‌کند، برق غرور در چشمانش نمی‌درخشد. اگر قدرتی را که در هرالد می‌بینم، من داشتم، از صمیم قلب به جنگ می‌رفتم و نیزه و سپر به دست کنار پدرم می‌جنگیدم. اما پدرم آن‌طور که به پسرش، وارث آینده، لبخند می‌زند و می‌بالد، به من نمی‌بالد. من فقط سولویگ هستم.

کاش ظرافت و زیبایی او را داشتم، اما چهره ی من معمولی است. زمانی که پدر نگاهم می‌کند، برق غرور در چشمانش نمی‌درخشد. اگر قدرتی را که در هرالد می‌بینم، من داشتم، از صمیم قلب به جنگ می‌رفتم و نیزه و سپر به دست کنار پدرم می‌جنگیدم. اما پدرم آن‌طور که به پسرش، وارث آینده، لبخند می‌زند و می‌بالد، به من نمی‌بالد. من فقط سولویگ هستم.

30

2

(0/1000)

نظرات

من *فقط* سولویگ هستم=))
1

1