بریدهای از کتاب آبشار یخ اثر متیو جی. کربی
1403/9/7
صفحۀ 12
کاش ظرافت و زیبایی او را داشتم، اما چهره ی من معمولی است. زمانی که پدر نگاهم میکند، برق غرور در چشمانش نمیدرخشد. اگر قدرتی را که در هرالد میبینم، من داشتم، از صمیم قلب به جنگ میرفتم و نیزه و سپر به دست کنار پدرم میجنگیدم. اما پدرم آنطور که به پسرش، وارث آینده، لبخند میزند و میبالد، به من نمیبالد. من فقط سولویگ هستم.
کاش ظرافت و زیبایی او را داشتم، اما چهره ی من معمولی است. زمانی که پدر نگاهم میکند، برق غرور در چشمانش نمیدرخشد. اگر قدرتی را که در هرالد میبینم، من داشتم، از صمیم قلب به جنگ میرفتم و نیزه و سپر به دست کنار پدرم میجنگیدم. اما پدرم آنطور که به پسرش، وارث آینده، لبخند میزند و میبالد، به من نمیبالد. من فقط سولویگ هستم.
(0/1000)
زهرا سادات گوهری
1403/11/20
0