بریدهای از کتاب نظام حقوق زن در اسلام اثر مرتضی مطهری
1403/2/7
صفحۀ 160
تناسب است یا نقص و کمال؟ یکی از موضوعاتی که برای من موجب تعجب است این است که بعضی اصرار دارند که تفاوت زن و مرد را در استعداد های جسمی و روانی به حساب ناقص بودن زن و کاملتر بودن مرد بگذارند، چنین وانمود میکنند که قانون خلقت بنا به مصلحتی زن را ناقص آفریده است. ناقصالخلقه بودن زن پیش از آن که در میان ما مردم مشرق زمین مطرح باشد در میان مردم غرب مطرح بوده است. غربیان در طعن به زن و ناقص خواندن وی بیداد کردهاند. گاهی از زبان مذهب و کلیسا گفتهاند: "زن باید از اینکه زن است شرمسار باشد" گاهی گفتهاند: "زن همان موجودی است که گیسوان بلند دارد و عقل کوتاه" ، "زن آخرین موجود وحشی است که مرد او را اهلی کردهاست" ،"زن برزخ میان حیوان و انسان است" و امثال اینها. از این عجیبتر اینکه برخی از غربیان اخیراً با یک گردش صد و هشتاد درجهای اکنون میخواهند با هزار و یک دلیل ثابت کنند که مرد موجود ناقصالخلقه و پست و زبون، و زن موجود کامل و برتر است. اگر کتاب "زن جنس برتر" اشلی مونتاگو را که در مجله زن روز منتشر میشد خوانده باشید میدانید که این مرد با چه زور زدن ها و مهمل بافی ها میخواهد ثابت کند که زن از مرد کاملتر است. این کتاب تا آنجا که مستقیماً مطالعات پزشکی یا روانی یا آمار اجتماعی را عرضه میدارد بسیار گرانبها است، ولی آنجا که خود نویسنده شخصاً به "استتنتاج" میپردازد و میخواهد برای هدف خود که همان عنوان کتاب است نتیجهگیری کند مهمل بافی را به نهایت میرساند. چرا باید یک روز زن را اینقدر پست و زبون و حقیر بخوانند که روز دیگر مجبور شوند برای جبران مافات، همه آن نواقص و نقائص را از روی زن بردارند و روی مرد بگذارند. چه لزومی دارد که تفاوت های زن و مرد را به حساب ناقص بودن یکی و کاملتر بودن دیگری بگذاریم که مجبور شویم گاهی طرف مرد را بگیریم و گاهی طرف زن را؟ اشلی مونتاگو از طرفی اصرار دارد زن را جنس برتر از مرد معرفی کند و از طرف دیگر امتیازات مرد را مولود عوامل تاریخی و اجتماعی بشمارد نه مولود عوامل طبیعی. به هرحال تفاوت های زن و مرد "تناسب" است نه نقص و کمال.
تناسب است یا نقص و کمال؟ یکی از موضوعاتی که برای من موجب تعجب است این است که بعضی اصرار دارند که تفاوت زن و مرد را در استعداد های جسمی و روانی به حساب ناقص بودن زن و کاملتر بودن مرد بگذارند، چنین وانمود میکنند که قانون خلقت بنا به مصلحتی زن را ناقص آفریده است. ناقصالخلقه بودن زن پیش از آن که در میان ما مردم مشرق زمین مطرح باشد در میان مردم غرب مطرح بوده است. غربیان در طعن به زن و ناقص خواندن وی بیداد کردهاند. گاهی از زبان مذهب و کلیسا گفتهاند: "زن باید از اینکه زن است شرمسار باشد" گاهی گفتهاند: "زن همان موجودی است که گیسوان بلند دارد و عقل کوتاه" ، "زن آخرین موجود وحشی است که مرد او را اهلی کردهاست" ،"زن برزخ میان حیوان و انسان است" و امثال اینها. از این عجیبتر اینکه برخی از غربیان اخیراً با یک گردش صد و هشتاد درجهای اکنون میخواهند با هزار و یک دلیل ثابت کنند که مرد موجود ناقصالخلقه و پست و زبون، و زن موجود کامل و برتر است. اگر کتاب "زن جنس برتر" اشلی مونتاگو را که در مجله زن روز منتشر میشد خوانده باشید میدانید که این مرد با چه زور زدن ها و مهمل بافی ها میخواهد ثابت کند که زن از مرد کاملتر است. این کتاب تا آنجا که مستقیماً مطالعات پزشکی یا روانی یا آمار اجتماعی را عرضه میدارد بسیار گرانبها است، ولی آنجا که خود نویسنده شخصاً به "استتنتاج" میپردازد و میخواهد برای هدف خود که همان عنوان کتاب است نتیجهگیری کند مهمل بافی را به نهایت میرساند. چرا باید یک روز زن را اینقدر پست و زبون و حقیر بخوانند که روز دیگر مجبور شوند برای جبران مافات، همه آن نواقص و نقائص را از روی زن بردارند و روی مرد بگذارند. چه لزومی دارد که تفاوت های زن و مرد را به حساب ناقص بودن یکی و کاملتر بودن دیگری بگذاریم که مجبور شویم گاهی طرف مرد را بگیریم و گاهی طرف زن را؟ اشلی مونتاگو از طرفی اصرار دارد زن را جنس برتر از مرد معرفی کند و از طرف دیگر امتیازات مرد را مولود عوامل تاریخی و اجتماعی بشمارد نه مولود عوامل طبیعی. به هرحال تفاوت های زن و مرد "تناسب" است نه نقص و کمال.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.