بریده‌ای از کتاب من بد نیستم! اثر جوری جان

ida

ida

1403/10/23

بریدۀ کتاب

صفحۀ 27

طوری نشده بود. اما چیزی درونم تغییر کرده بود. از این رو به آن رو شده بودم. دیگر نمی خندیدم. توی خودم بودم. بی هدف پرسه می زدم. دوست کسی نبودم و از چشم همه افتاده بودم. دلم می خواست گم شوم.

طوری نشده بود. اما چیزی درونم تغییر کرده بود. از این رو به آن رو شده بودم. دیگر نمی خندیدم. توی خودم بودم. بی هدف پرسه می زدم. دوست کسی نبودم و از چشم همه افتاده بودم. دلم می خواست گم شوم.

14

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.