بریده‌ای از کتاب مغازه جادویی اثر جیمزرابرت داتی

اتفاقا این قسمت برای من هم خیلی وحشتناک بود چون دقیقا چند ماه قبل از خوندنش دکتر برام توضیح داده بود که اگه بخوایم عملت کنیم باید پوست سرتو باز کنیم، جمجمه‌تو از وسط ببریم و... بعد اون موقع خیلی عادی می‌گفتم آهان، باشه و اینا. آخرش هم گفت به خاطر خطراتی که داره اگه دختر خودم بودی عملت نمی‌کردم. من هم به حرفش اعتماد داشتم. ولی چند روز قبل از شروع این کتاب یه کلیپ تو پیج همون دکتر دیدم که داشت کار مشابهی انجام می‌داد،نصف شب هم بود چنان حالت تهوعی بهم دست داد و دلم می‌پیچید به هم با اینکه معمولا بقیه‌ی چیزای اینجوریو راحت می‌بینم. دیگه این قسمتو هم که خوندم دوباره برام تداعی شد. البته بقیه‌ی کتاب اصلا اینجوری نیست. همین قسمت اولش فقط حال‌به‌هم‌زنه. 

اره بعد خوندن این بریده کتاب لحظه به لحظه اون روز اومد جلو چشمم.. آخ که چه تجربه تلخی بوده برات 🥲 چی شد اخر عمل نکردی؟؟
@a_bibili_babili_bou 

نه
اینقدر دکتر خوبی بود و از توضیحاتش علمش معلوم بود که ترجیح دادم بهش اعتماد کنم.
@fateme_asg