"گفت«زنها باید دست به دست بدهند و مشکلاتشان را حل کنند. باید به هم یاد بدهند، باید از هم یاد بگیرند.»"
کتاب در مورد یه خانواده ارمنی هست که توی آبادان زندگی میکنند و داستان دور زندگی این خانواده از زبان کلاریس خانم (خانم خانواده) بیان میشود. در همین روزها خانوادهای به خانه روبهروی آنها نقل مکان میکنند و ...
این کتاب واقعا برای من دوستداشتنی بود و بسیار لذت بردم ازش و دلم میخواست بازهم ماجراهای ای خانواده رو دنبال کنم.
دلم برای کلاریس و عصرونههایی که درست میکرد، آرتوش و ماشینش، آرمن و شیطنتهاش، آرمینه و آرسینه و بامزگیهاشون، مادر و آلیس، نینا و خانوادهش و همهِ همه شون تنگ میشه.
حال و هوای کتاب خیلی دلپذیر بود. جاهایی که خرید میکردند، خونههاشون، سبک زندگی اون موقع، غذا ها و همشون متفاوت و جذاب بودند.
معماهای خیلی کوچیکی وجود داشتن(کتاب اصلا معمایی نیست)و حل میشدن جز خانواده سیمونیان (نمیدونم درسته یا نه)
*چهقدر اسمها و فامیلیهاشون باحال بودن*
جزئیات داستان خیلی قشنگ بودن و من این کتاب رو فراموش نمیکنم.
به نظرم واقعا میشه ازش لذت ببرین اگه بهش فرصت بدین!