بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ابوالفضل رفیع ها

@shakeleh

37 دنبال شده

27 دنبال کننده

                      بسم الله 
نیمه نویسنده 
وبلاگ نویس سابق 
معلم 

                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            چندسال پیش که تهران تو یه مرکزی فعالیت داشتم‌
داستان شهید محمد معماریان رو تو یه مجله خوندم خیلی هم اتفاقی...‌
اون لحظه مو به تنم سیخ شد‌
برگه رو از  تو مجله جدا کردم
و نصب کردم به تابلو اعلانات اون‌مرکز

بعدش دوستان فرهنگی فعال اونجا پرسون پرسون اومدن سراغم که شما این برگه رو نصب کردی؟‌
جواب دادم: بله‌
رفتن سراغ مادر شهید و  سال ۹۰ یا ۹۱ بود 
تو همون مرکز یادواره شهدای قم برگزار شد.
از مادر شهید معماریان هم دعوت به عمل اومد و
توفیق دیدار از نزدیک با مادر شهید هم نصیب ما.

مادر داستان رو تعریف می کرد اما پرصلابت
ما اشک می ریختیم و اون ایستاده بدون لرزش تو صداش
چون به محمدآقا قول داده بود هیچ وقت تو انظار براش گریه نکنه ...

به جرات میگم اگه حرفای مادر شهید رو تو اون مراسم از زبان خودش نمی شنیدم داستان کتاب رو باور نمی کردم...‌‌
اونجا بود که این سوال تو ذهنم حک شد چرا از این داستان یه کتاب نمی نویسن
من برای شهید محمد معماریان، برای طهارت روحش، برای آقایی اش و این که نداریمش گریه کردم‌
من برای دلتنگی های مادرش گریه کردم...‌
‌
کتاب رو بخوانید
حکم جلای روح داره
سطح زنگ زده ی دل رو صفا میده‌
و البته مراقبه بعدی هم لازمه

و تا ابد سلام بر شهدا و مادران چشم انتظارشان...
          
            هر فصل کتاب را برای همسرم با بهانه بیدار ماندن در بین الطلوعین خواندیم و این خودش باعث شده بود فضای بین ما با فضای کتاب همگون شود. من نویسنده را درک می کنم که چه کار سختی داشته و از این به بعد در مقابل قضاوت انسان ها خواهد داشت.
نویسنده تلاش کرده مجموع خاطرات مستندی که از آیت الله سید علی قاضی موجود بوده است را در قالب داستان زندگی او ارائه نماید و این باعث شده در بخش هایی انسان بگوید شاید فهم درستی اینجا پیاده نشده است.
سرتاسر وجود این شخصیت ها لحظه به لحظه در حال تکرار این جمله هستند که خودتان را درگیر کرامات و شنیدن و گفتن آنها از دیگران برای دیگران نکنید که اینها هیچ کدام اهمیتی ندارند با این حال در طول تاریخ هر گاه می خواهیم مقام کسی را بالا ببریم باز همین داستان های عجیب و غریب را تعریف می کنیم تا مخاطب را تسلیم نماییم.
آقای سید علی قاضی به روح تو درود می فرستم برای عشق خالصانه ات به خدا که حاضر نشدی با هیچ چیزی عوضش کنی.
به تو غبطه می خورم برای اینکه هیچ شانی برای خودت قائل نبودی و حاضر نبودی خود را تافته جدا بافته از انسان ها بدانی.
به تو غبطه می خورم از اینکه وقتی دوستانت داشتند کرامات استادت را یکی یکی تعریف می کردند تو کرامت او را در بافتن لیف حمام برای گذران زندگی می دیدی.
به شاگردانت غبطه می خورم که تو برای ندیدنشان گریه می کردی و چقدر ما انسان ها به داشتن چنین استاد هایی نیازمندیم.
سید عزیز خوش به حالت که تنها نیستی 
          
            یک نفر، از نظر شما خوب یا بد،  هشتاد سال عمر کرده و در این هشتاد سال تجربه های بسیار داشته و به هر مقام دنیایی که بگویی رسیده. حالا به پایان عمرش نزدیک می شود و می خواهد به عزیز ترین کسان خودش هدیه بدهد؛ دوبار در دو تاریخ مختلف. با خودش می اندیشد بهترین هدیه ای که می توانم بدهم که حاصل کل تجربه زندگی من باشد چیست ؟ و جوابی جز این کتابی که در چهل سالگی خودش نوشته نمیابد و هر دو بار همین کتاب را هدیه می دهد.
چقدر برای من حرف هایی که آدم ها در پایان عمرشان می زنند جذاب و ارزشمند هستند.
اصل بحث کتاب به این یک جمله وابسته است که بپذیریم هر عملی در دنیا غیر از ظاهر باطنی دارد و در نماز آنچه مورد نظر است باطن عمل است و نه تنها ظاهر آن. پس اگر باطن مورد نظر باشد آدابی دارد که عدم رعایت آداب آن موجب عدم دسترسی به اهداف نماز است.
خب حالا برای اینکه به زبان آدمیزاد بگم این رو می گم که نماز خواندن مثل خریدن یک گوشی تلفن است که مقصود اصلی از خرید تلفن، تلفن داشتن نیست بلکه ارتباط برقرار کردن است اگر تلفن بخریم و ارتباطی برقرار نکنیم درسته که تلفن داریم و امیدی هست که یک روز بفهمیم و بتوانیم از آن استفاده کنیم اما در واقع  هنوز به هدف اصلی آن نرسیده ایم. سالهاست که تلفن خریده ایم و پشت خط یک نفر الو الو می گوید اما ما در حال بازی کردن با تلفن هستیم و در آخر هم سرخورده از اینکه چرا تلفنمان کار نمی کند آن را رها می کنیم و به گوشه ای می اندازیم.
خودمان هم می دانیم که این نمازی که می خوانیم نه بهترین عمل است (حی علی خیر العمل) نه موجب رستگاری (حی علی الفلاح) نه ستون دین (الصلاه عمود الدین) نه معراجی برای مومنان (اصلاه معراج المومن) و نه دور کننده از بدی ها (تنها عن الفحشاء و المنکر) پس نسبت به آن سست می شویم و رهایش می کنیم.
اما غافلیم از آنکه برای آنکه بتوانیم از این تلفن به خوبی استفاده کنیم هشتاد سال فرصت به ما داده شده است و بالاخره روزی می رسد که یاد می گیریم تا الو الو های پشت خط را بشنویم . هیچ مهارتی در دنیا یک روزه و دو روزه به دست نمی آید و بارها همراه با شکست است و فقط آنهایی مهارت ها را کسب می کنند که از شکست هایشان مایوس نمی شوند و تا فرصت هست تلاش می کنند که شاید هدف همین تلاش باشد و نه حتی ارتباط (لیس للانسان الا ما سعی) و به این در و آن در زدن هم راه به جایی ندارد تلاشی متمرکز می خواهد(ان سعیکم لشتی)
          
            بازگشت به قرآن
در این بازگشت هر کس در جست جوی راهی است برای برداشت از قرآن و یا همراه پیشنهادی است به خاطر بهره برداری از قرآن.

کسانی هستند که بر اساس آرزو ها و رویاهای گنگ و یا تلقین ها و یا افتادن در یک جو گرم، به قرآن رو اورده اند.
اینها بدون آنکه سوالی طرح کرده باشند و یا اصلا چیز معلوم و مشخصی خواسته باشند، کتاب را می گشایند و معلوم است که با دست خالی باز می گردند و مایوس و متحیر می مانند و با خیالات و بافته های هماهنگ خود را فریب می دهند و سرگرم می سازند.
اصولا مطالعه هر کتاب مادام که با طرح سوال هایی همراه نباشد بهره نمی دهد و خواننده به سادگی از جواب ها و اشاره ها و نکته ها می گذرد و آنها را نمیابد و در خونش نمی نشیند.

یک دسته دیگر آنهایی هستند که سوال هایی داشته اند و این سوال ها را جواب هم داده اند و به خاطر تیمن و تبرک و داشتن مستندی مردم پسند به قرآن رو آورده اند تا شاهدی برای جواب خود بیابند.

و دسته سومی که با مسائل روبرو شده اند و ضرورت ها را یافته اند و سوال های را شناخته اند و سپس در جستجوی جواب به قرآن رسیده اند.
اینها اگر 
سطحی نباشند
و از تسلط بر تمام قرآن برخوردار شوند
و سیر فکری خویش را هدایت کنند
بهره‌مند خواهند شد و الا ...
ع.ص