تصویر حوزهای که باید باشد، در این کتاب ترسیم شده. از طرفی دل آدم میلرزد که فاصله زیاد است و از طرفی قرص میشود که شخصیتهایی دغدغهٔ بسیاری برای ارتقای دانشپژوهان حوزوی دارند.
در بخشی از کتاب اینگونه توصیف طلاب مطلوب را از نگاه ناظر بیرونی توصیف میکند: ما با افرادی روبهرو شدیم که هر کدام دارای کتابخانهای کوچک ولی علمی بودند… ما طلابی را دیدیم که حوصله و اشتیاق مطالعه داشتند و با خواندن چند صفحه از یک کتاب خسته و بیحوصله نمیشدند… طلاب در درسها فقط شنونده نبودند بلکه فعالیت اصلی درس را که یافتن پاسخ مسأله و حل مشکلی بود با هدایت استاد به عهده داشتند. تمام طلاب دارای برنامهریزی درازمدت بودند و افقهای ۲۰، ۳۰ و ۵۰ ساله برای خود داشتند و مرحله به مرحله نشاط و انگیزهٔ ادامه راه در آنها بیشتر دیده میشد… واقعا جالب بود که در هر گفتگویی وقتی نظر اسلام را درباره موضوعی قدیمی یا جدید میپرسیدیم، فورا آیهای از قرآن میخواندند و آن را از روی قرآنی که در جیب داشتند نشان میدادند… مراجعه کنندگان مختلفی را میدیدیم که هر یک با خواستهای میآمدند و با دستورالعملی قدم به قدم برای حل مشکل باز میگشتند…