کتابی زیبا...
این کتاب خیلی زیبا بود و منو جذب کرد به طوری که توی یک روز و نصفی خوندمش:)
فضای کتاب آمیخته بود با عشقوفقروامیدوناامیدیرفاقتهایی که از جنس عشقومحبت و خواهرانه بود؛ یک جاهایی انقد غمناک میشد که اشک آدم و درمیآورد اما خب آخر کتاب شیرین و خوش تموم شد.
و آدم های این کتاب برای رسیدن به عشقشون با وجود موانع سخت و زیادی که وجود داشت و ممکن بعضی از آدم ها اگر باهاشون مواجه بشن میگن که غیرممکن که از این رد شد با تکیه به عشق آتشین شون ازشون رد شدن و به معشوق شون رسیدن و با وجود سختی های زندگی و فقر کنار هم احساس خوشبختی وصف ناپذیری میکردن و من در اینجاها یاد این شعر میافتادم:
(در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم ان است که مجنون باشی)