تو شرایط روحی بدی این کتاب رو خوندم
وقتی شروع کردم به خوندن کلی ذوق کردم از اینکه بیشتر چیزایی که درگیرش بودم تو کتاب بود و مهم ترین ترسی که داشتم و بشدت از روبرو شدن باهاش واهمه داشتم رو قبول کردم چون خواسته یا نا خواسته همه باهاش روبرو میشیم و اونم تنهایی
اما متاسفانه از یک جایی به بعد هر زمان که این کتاب رو میخوندم امکان نداشت اون شب خواب بد نبینم انگار به طور غیر ارادی بخشی از ذهنم رو درگیر خودش میکرد .
تنها ایرادی که میتونم به این کتاب بگیرم از دید خودم
اینه که خدا در این کتاب وجود نداشت،اصلی ترین قسمت زندگی یک انسان وجود خداست