بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمدتقی عینی زاده

@eynizadeh2

14 دنبال شده

14 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            هشت سال و سه ماه و هفده روز!
فک کردن بهش ،به تک تک روزهاش،به میزان طولانی بودنش توی دل آدمو خالی می کنه.
هشت سال و سه ماه و هیفده روز اسارت!
چهل روز حموم نرفتن!شپش!اعتصاب غذا!خوردن گوشتی که تاریخش گذشته و مزه ی بدی میده(اگه برام یه همچین اتفاقی توی زندگی عادی بیفته مطمئنم تا عمر دارم لب به گوشت نمی زنم)!فرود بی امان کابل روی تن بچه های شونزده هیفده ساله!
هر کدوم از اینا،حتی یکی شون؛ساده ترینشون؛ برای من اتفاق بیفته ها تا یه مدت شایدم تا آخر عمرم کابوس ببینم!خدا وکیلی!

 کتاب صادقی بود.و چقد قابل درک و تصور.چقدر قابل فهم بود ترس نوجوونی از این که مبادا از دوستش جداش کنن و اون ماجراهای هولناک رو تنهایی باهاشون مواجه شه.مبادا از آدم بزرگی که بهش تکیه کرده بود دور بیفته،انگار نه انگار ترس های دیگه ای هست تا وقتی رفیق کنارته یه جوری میتونی جمعش کنی.دقیقا حال و هوای همین سن وسالاس.از اون وارستگی  توی زندگی آدم بزرگای توی جنگ خبری نیست ؛اون معرفت و آرامشی که توی باقی کتاب های خاطرات جنگ پیداشون می کنی.  اما از یه صعود دل نشین به میانه های این وارستگی  خبرایی هست، همراهی کردن با این نوجوون ها و رسیدن به یه همچین حس خوش واقعا دل نشین بود دمشون گرم.دم همشون گرم.خیلی مردن.خیلی قهرمانن. خیلی به شجاعتشون و پایمردیشون غبطه می خورم. تموم حسرتی که تو مواجهه با داستانایی که پر از اسطوره ان میان سراغت و دلت میخواد خودت یک تنه تجربه شون کنی و توی دنیای دور برت ببینی توی این آدما  و داستاناشون هست.
 از وقتی جدی نشستم پاش یه کله خوندمش و هرجای خنده دارش واقعا می خندیدم و هرجای دردناکش ،تموم تنم مور مور می شد

"هرچه غیبت منصور طولانی تر می شد اضطراب ما هم بیشتر می شد.چند دقیقه بعد در زندان باز شد و منصور،در حالی که می خندید،آمد داخل.
دوره اش کردیم و همه با هم پرسیدیم:« چی شد منصور؟» گفت:«هیچی بابا!یه خانواده ی عراقی رو کمپلت آوردن زندان.پسر بزرگشون ترسیده بود.هی می لرزید و گریه می کرد.سرباز عراقی من رو برد و نشونش داد.یکی زد توی سرش و بهش گفت:گاو گنده! این بچه ی ایرانی دوازده سالشه.نه ماه هم هست که اسیره.همیشه هم داره می خنده.اون وقت تو با این هیکل خجالت نمی کشی؟بدون اینکه کسی کتکت بزنه داری گریه می کنی؟پسره وقتی این رو شنید گریه ش بند اومد!»و"ئ
          
میرسپاسی در مدرنیته ایرانی تاملی داشته است که برآمده از دانش ، گرایش و موقعیت وی هست . همانکه خود معتقدست مدرنیته در جوامع دیگر باید چنین باشد . او بدین منظور از مارشال برمن هم گواه آورده است . همانگونه که میرسپاسی اورده و شمانیز نقل و قول کرده اید وی مانند برخی از بومی گرایان معتقدند ‌هم آنچه اندیشمندانی از غرب می گویند و هم آنانیکه می مذیرند مدرنیته آشی نیست که فقط آشپزهای غربی بلدند آنرا بپزند. وی برای اثبات این یافته بیش از همه به هگل اقتدا می کندکه اولین نمونه واقعی مدرنیته بومی در آلمانست. میرسپاسی در طی یک فصل از کتابش به این مطلب می پردازد که تلاش ایرانیان در جریان انقلاب مشروطه چندان بومی گرایانه و ایرانی مدار نبود، بلکه غالبا روایت اروپا مدار را برای مدرنیته در ایران پی گرفتند و لذا باشکست مواجه شد. او طی بخش های دیگرش براین اعتقادست که انقلاب اسلامی به نوعی دیگر و با رویکرد تخاصم آمیزی در برابر مدرنیته و غرب مواجهه شد و لذا به نظر وی این راه نیز ممی تواند به مدرنیته ایرانی ختم شود. وی همچنین بااستدلال هایی که خاص خودست به این نتیجه می رسد که شریعتی و آل احمد و سایرین درقیاس با بومی گرایان آلمانی چون هایدگر ، هگل و نیچه توان طرح بازگشت به خویشتن و الگوی مدرنیته بومی را نداشته اند.