عزیزی میگفت از نشونه های کتاب خوان ماهری بودن یکیش اینه که بدونی یه کتاب چقدرش ارزش خوندن داره و کجاهاش رو باید رها کنی و بگذری.
به نظر من این کتاب خدودا ۲۰۰صفحه ی خواندنی داشت که البته مقداری اغماض هم برای گفتن این عدد در نظر گرفتم وگرنه به هاطر تکرار های بیش از اندازه افکار راوی باید چندین صفحه زو فاکتور بگیریم.
از طرفی اواخر داستان واقعا تینیجری بود و آدم رو به یاد داستان های میم مودب پور و هما پور اصفهانی می انداخت و به طرز اگزجره ای روابط عاطفی شخصیت ها و دیالوگ ها رو پیش میبرد.
در کل دوستش نداشتم و به نظرم جا داشت قوی تر ادامه پیدا کنه و دست برداره از اشاره به چشم ابی دختر داستان و قدیس سازی از پسر داستان.